روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

نیمکره های مغز:

شاید تا بحال در مورد نیمکره های مغز مطالبی شنیده باشید. اما آیا می دایند نیمکره های چپ و راست میتوانند چه نقشی را در یادگیری داشته باشند؟ آیا تا بحال درست می آموختیم؟ و یا اینکه چطور می شود که بعضی ها مطالب را بخوبی یاد می گیرند و در زمان مناسب، آن مطالب را بخوبی به یاد می آورند که به اصطلاح می گوییم حضور ذهن خوبی دارند.
قبل از پاسخ به سوالات بالا بهتر است شناخت جزئی از نیمکره های مغز و نحوه عملکردشان داشته باشیم. بحث تقسیم بندی مغز به دو نیمکره چپ و راست، اولین بار توسط روانپزشک آمریکایی راجر اسپری در اواخر دهه ۱۹۵۰ مطرح شد. بر این اساس، مغز ما دارای دو نیمکره چپ و راست میباشد و وظایف و اعمال مغز بین این دو نیمکره تقیسم می شوند. 
برخی از مهمترین وظایف نیمکره چپ بدین شرح است:
کنترل حرکات سمت راست بدن
انجام محاسبات و اعمال ریاضی
انجام استدلالهای منطقی و تحلیلی
کنترل قدرت بیان و زبان تکلم
قابلیت حافظه کوتاه مدت
پردازش جزئیات

و اما برخی از وظایف نیمکره راست:
کنترل حرکات سمت چپ بدن
ایجاد هماهنگی در گفتار و آهنگ کلام
قابلیت حافظه بلند مدت
درک موسیقی
کنترل زبان بدن
قابلیت انجام حرکات موزون
استدلال شهودی
کل نگری
کنترل برخی از احساسات
بخاطر سپردن تصاویر
درک منظور و معانی نهفته
حفظ تعادل فیزیکی
قیاس
خلاقیت

7 اشتباه دختران مجرد

برخی دختران تجارب خود را از ازدواج و زندگی دیگران به نوعی بدبینی و احتیاط فوق العاده و غیر ضروری تبدیل می کنند و در انتخاب و ارزیابی طرف مقابل دچار سخت گیری و وسواس می شوند.
ازدواج مثبت ترین اتفاق زندگی است که گاهی وقتها به خاطر اشتباهات به ظاهر کوچک به تعویق می افتد و شانس ازدواج را کاهش می دهد. اگر فکر می کنید کم کم دارید به جمع دختران مجرد سخت گیر می پیوندید، این مطلب را بخوانید تا متوجه اشتباهات ناخواسته خود شوید.
اشتباه شماره ۱ : ملاک های خود را با شرایط دیگران تعیین می کنند
تعجب نکنید هنوز هم بسیارند دخترانی که ملاکها و معیارهای خود را برای ازدواج از روی چشم و هم چشمی و برای تایید دیگران انتخاب می کنند. به عنوان مثال چنین می گویند: “وای ببین دختران فامیل با چه شرایطی و چه سطح سوادی چه ازدواج هایی کرده اند، آن وقت من با یک شخص کم سوادتر از خودم ازدواج کنم؟ این طوری همیشه احساس حقارت می کنم. مگه من چی کم دارم؟”
نه تنها دختران بلکه همه جوانها باید بدانند که هر کس باید به فراخور حال خود معیارهایش را برگزیند. مقایسه خود با دیگران و تعیین ملاکها باعث می شود تا شما را از واقع بینی دور کند و نتوانید در شرایط خود بهترین انتخاب را داشته باشید.


اشتباه شماره ۲ : تجارب خود از افراد را تعمیم می دهند

برخی از دخترها سعی می کنند دور کلیه خصوصیات رفتاری یک فرد نابهنجار در زندگیشان خطی بکشند و در مواجهه با هر یک از این ویژگیها در فرد دیگر، نگاهی غیر اصولی به او خود داشته باشند. به عنوان مثال اگر مردی بد اخلاق همراه با اعتقادات دینی را در زندگی اطرافیان خود مشاهده کرده اند و شاهد آسیب های وارده از او به همسرش بوده اند، تلاش میکنند خواستگاری هر شخص با اعتقادات دینی را رد کنند و به او با نگرشی منفی بنگرند. در حالی که نابهنجاری اخلاقی فرد ربطی رفتارهای دینی او ندارد. اگر چه فرد دیندار باید در کلیه منش های خود اصول دینی را رعایت کند و اخلاق یکی از شاخه های اصلی دین است، اما نداشتن اخلاق مناسب در شخصی مذهبی نشان از زیر سئوال بردن اعتقادات دینی نیست.


اشتباه شماره ۳: مردان مناسب را نادیده می گیرند

وقتی یک دختر مجرد باور می کند که هیچ مرد مناسبی برای او وجود ندارد، همه چیز پیرامونش روی این موضوع صحه می گذارد. ما به همه کسانی که فکر می کنند همه مردان خوب ازدواج کرده اند پیشنهاد می کنیم که این احساس را کنار بگذارند و به جای آن، به شادی، خوشبختی و تمایلشان توجه کنند. امید همیشه منشأ تلاش و موفقیت است. پس بنا را بر این نگذارید که با ناامیدی آینده خود را بیهوده و یکنواخت تصور کنید.


اشتباه شماره ۴: آنها پا به فرار می گذارند

بارها و بارها مشاهده کرده ایم که دختران جوان منتظرند مرد مناسب از آنها خواستگاری کند. اما زمانی که این اتفاق می افتد، آنها پا به فرار می گذارند و از او دور می شوند. به خودتان اجازه بدهید زمینه را برای آشنایی و شناخت برای ازدواج موفق فراهم کنید. این همان چیزی است که برای رهایی از تنهایی و ناراحتی به دنبال آن بودید.



اشتباه شماره۵: اجازه می دهند که کار حسابی مشغولشان کند

دختران زیادی را می بینید که به شدت در کارشان غرق شده اند و موفقیت در کار را در اولویت همه مسایل دیگر زندگی می دانند. با وجود زیبایی، جذابیت و موفقیت های فراوان، همه درها برای برقراری ارتباط با آنها بسته است، چرا که تمام زندگی شان در کار خلاصه می شود. بعضی دختران فکر می کنند اگر مردی به آنها علاقه مند شده اند، حتما مشکلی در آنها وجود دارد. این افکار باعث می شود که مردهای مناسب زیادی را از دست بدهند، قبل از اینکه حتی یک بار به آنها فرصت داده باشند تا به خواستگاری بیاید.



اشتباه شماره ۶: تجربه را به بدبینی تبدیل می کنند

برخی دختران تجارب خود را از ازدواج و زندگی دیگران به نوعی بدبینی و احتیاط فوق العاده و غیر ضروری تبدیل می کنند و در انتخاب و ارزیابی طرف مقابل دچار سخت گیری و وسواس می شوند. درست است که کسب تجربه لازم و ضروری است اما قرار نیست به خاطر شنیدن وقایع آزارنده از اطراف دچار استرس در انتخاب باشیم. تیزبینی و زیرکی متعادل برای یک انتخاب مناسب کافی است. لازم نیست از ابتدا با منفی اندیشی مثل یک کارآگاه عمل کنیم.



اشتباه شماره ۷: آنها باور کرده اند که زمان مناسب برای آنها تمام شده است
دختران زیادی هستند که به دلیل بالا رفتن سنشان باور دارند که زمان ازدواج و بچه دار شدن از آنها گذشته است. درست است که زمان ازدواج و بچه دار شدن، پیش بینی شده است، اما در قرن بیست و یکم زندگی ما کمتر قابل پیش بینی است، که البته این نکته مثبتی است.
دختران زیادی تا چهل- پنجاه سالگی ازدواج خود را به تأخیر می اندازند، اما واقعیت این است که ما هیچ وقت اسیر اعداد و ارقام نیستیم. ما هر لحظه در مناسب ترین زمان زندگی خود هستیم. بله، درست است که بیولوژی بدن همیشه ما را همراهی نمی کند، اما اگر شما واقعاً می خواهید صاحب خانواده شوید و بدن شما دیگر این اجازه را به شما نمی دهد که بچه های خودتان را داشته باشید، به این معنا نیست که این خواسته شما برآورده شدنی نیست. می توانید با پذیرفتن سرپرستی یک کودک، تشکیل خانواده دهید.

alamto.com

چگونه گذشته مان را فراموش کنیم؟

فراموش کردن گذشته یعنی به ذات زمان اعتماد کنید: زمان می گذرد و شما هم باید از گذشته بگذرید. زخم هایتان به مرور التیام می یابند و فقط جای آن بر جا می ماند
فراموش کردن گذشته تان، چه ترک یک رابطه اعتیاد آور باشد یا غم از دست دادن یکی از عزیزان، یکی از سخت ترین کارهاست . با اینکه ممکن است بدانید که این رابطه چقدر برایتان دردناک است و برای سلامتی خودتان هم که شده باید آن را کنار بگذارید، اما هنوز برای گفتن «خداحافظ» مشکل دارید. آسان نیست، اما راه های عملی برای فراموش کردن گذشته تان وجود دارد.
قبل از اینکه بخواهید از رابطه خود خداحافظی کنید، لازم است که با خاطرات و تجربیاتتان روبه رو شوید. اگــــــر با اشتباهات خود دست و پنجه نرم می کنید، باید مسئولیت اعمالتان را بپذیرید.
۶ قدمی که برای فراموش کردن گذشته وجود دارد شامل موارد زیر است :
۱ – درمورد افکار و خاطراتتان بنویسید، نقاشی بکشید و درموردشان حرف بزنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید به خاطراتتان احترام بگذارید.
۲ – با دور ریختن احساسات و عواطف مربوط به خاطرات دردناکتان ، آنها را فراموش کنید. خواهید دید که بعد از آن چقدر احساس آرامش می کنید.
۳ – درصورت امکان به عقب برگردید و با کسانیکه در آن خاطرات دخیل بوده اند حرف بزنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید به عقب برگردید.
۴ – احساسات واقعیتان را با کسی در میان بگذارید. اگر صلاح است به آنها اعتراف کنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید احساساتتان را بروز دهید. اگر باید با اشتباهاتتان کنار بیایید، باید تقصیر یا گناهتان را گردن بگیرید.
۵ – معذرت خواهی کرده و طلب بخشش کنید. برای فراموش کردن گذشته تان باید آسیب پذیر باشید.
۶ – برای کنترل پرخوری ها، اعتیاد یا آسیب رساندن به خودتان به خاطر گذشته دردناکتان کمک بگیرید. برای فراموش کردن گذشته باید غرور را کنار بگذارید.
فراموش کردن عزیزان، چه همسرتان باشد که از او طلاق گرفته اید، چه فرزندتان باشد که فوت کرده، چه خواهر یا برادرتان باشد که از شما دور شده یا هر کس دیگری، بسیار مشکل است. فراموش کردن گذشته نیاز به تلاش و انرژی بسیار دارد. مطمئن باشید که بعد از این گذشته دردناک نه تنها می توانید به زندگیتان ادامه دهید بلکه عاقل تر، آرام تر، و متمرکز تر خواهید بود.
فراموش کردن گذشته یعنی چه؟
فراموش کردن گذشته یعنی قبول کنید که برای تغییر گذشته کاری از دستتان برنمی آید: در مواجهه با شکستتان شما هرچه از دستتان برمی آمده، کرده اید. باید بدانید که تا جاییکه می توانسته اید خوب، مهربان و مؤثر بوده اید. اگر قرار بود به عقب برگردید مطمئناً نمی توانستید کاری بیش از آن انجام دهید. پس باید گذشته را فراموش کنید.
_ فراموش کردن گذشته یعنی خود را برای اشتباهاتتان ببخشید :
فکر کردن دوباره به آنچه که می توانستید یا باید انجام می دادید هیچ اثری ندارد. اگر با اشتباهاتتان درگیر هستید یا شکست خورده اید ، سعی کنید خودتان را ببخشید.
_ فراموش کردن گذشته یعنی افکارتان را بشناسید:
اگر می بینید که مدام درگیر گذشته هستید، با ملایمت افکارتان را به زمان حال برگردانید. سعی کنید این عادت را کنار بگذارید که مدام به اشتباهات گذشته تان فکر کنید.
_ فراموش کردن گذشته یعنی به ذات زمان اعتماد کنید:
زمان می گذرد و شما هم باید از گذشته بگذرید. زخم هایتان به مرور التیام می یابند و فقط جای آن بر جا می ماند.
_ فراموش کردن گذشته یعنی ارتباطات جدید ایجاد کنید:
لازم نیست که حتماً یک گروه دوست تازه پیدا کنید. می توانید یک دوستی جدید را با یکی از همکارانتان شروع کنید یا یکی از همسایه ها را برای شام به خانه تان دعوت کنید. اگر درمورد شکست هایتان با کسی حرف بزنید راحت تر می توانید با آنها کنار بیایید.
_ فراموش کردن گذشته یعنی در مکالماتتان به دنبال تعادل باشید:
خیلی مهم است که دردها و ناراحتی هایتان را با دیگران قسمت کنید اما به همان اندازه مهم است که به زندگی دیگران هم علاقه نشان دهید.
_ فراموش کردن گذشته یعنی یک دنیای تازه را تجربه کنید:
شروع به تحصیل در یک رشته تازه کنید یا یک سرگرمی جدید پیدا کنید. برای فراموش کردن گذشته باید به دنبال جهت های تازه باشید.
_ فراموش کردن گذشته یعنی زمانتان را در اختیار دیگران قرار دهید :
فرصت های بیشمار تازه ای وجود دارد که به شما کمک می کند با گذشته تان خداحافظی کنید. از منطقه امنتان بیرون بیایید. وقتتان را با کسانی بگذرانید که شادتان می کنند و از بودن با آنها لذت می برید.
_ وقتی می خواهید یک رابطه را فراموش کنید باید به طور جدی فکر کنید که آیا عاقلانه است که باز با آن فرد وقت بگذرانید یا باید همه چیز را به طور کل فراموش کنید. شاید هنوز عاشق او باشید یا از شما سوء استفاده کرده باشد و در افکار و احساساتتان سردرگم شده باشید. ایجاد یک وقفه، عاقلانه ترین راه ممکن است. از این طریق می توانید راحت تر فراموش کنید.
 alborznews.net

ویژگی‌های منحصر به فرد مدیران موفق

کارمندان نقش و سهم خود در سازمان را از طریق روسایشان تصور می‌کنند. در این میان، عده کمی از مدیران هستند که کارمندان خود را با موفقیت تربیت می‌کنند و سازمان را به درجات بالا ارتقا می‌دهند. این عده از مدیران را می‌توان به سه دسته مدیران خوب، مدیران عالی و مدیران استثنایی تقسیم‌بندی کرد.

مدیران خوب، در تئوری خوب به نظر می‌رسند. مدیران بزرگ، شخصیت بزرگی دارند و عمل آن‌ها نشان دهنده ارزش آن‌ها است. اما مدیران استثنایی فرا‌تر از این هستند؛ نه به خاطر کارهایی که انجام می‌دهند و شما آن‌ها را می‌بینید، بلکه به دلیل کارهایی که از چشم شما پنهان است.

مدیران استثنایی ویژگی‌هایی دارند که بسیاری از آن‌ها قابل رویت نیستند:

مدیران استثنایی کارمندان استثنایی تربیت می‌کنند و کارمندان استثنایی نیز به نوبه خود سازمان‌های استثنایی می‌سازند.


• می‌بخشند... و فراموش می‌کنند

وقتی کارمندی مرتکب اشتباه می‌شود – به ویژه اشتباه بزرگ – بسیار آسان است که برای همیشه آن کارمند را از منظر آن اشتباه نگاه کنید. اما یک اشتباه یا یک ضعف، تنها بخشی از شخصیت یک فرد را تشکیل می‌دهد. مدیران بزرگ می‌توانند یک قدم به عقب برگردند، اشتباه را نادیده بگیرند و در مورد کل شخصیت آن فرد فکر کنند.

اما مدیران استثنایی علاوه بر بخشش، می‌توانند آن اشتباه را فراموش کنند، چون می‌دانند که اگر کارمندی را از درون لنزهای یک اتفاق خاص ببینند، برای همیشه رفتارشان با آن کارمند تحت تاثیر آن اتفاق قرار می‌گیرد.


• اهداف شرکت را به اهداف شخصی کارمندان تبدیل می‌کنند

مدیران بزرگ کارمندان را تشویق می‌کنند تا اهداف شرکت را محقق کنند. اما مدیران استثنایی کاری می‌‌کنند که کارمندانشان حس کنند هر کار مثبتی که انجام می‌دهند، هم به نفع شرکت است و هم به نفع خودشان. کارمندانی که اهداف شخصی داشته باشند – چه توسعه حرفه‌ای، چه یافتن فرصتی برای رشد و چه شانسی برای درخشیدن – همیشه نسبت به کارمندانی که برای تحقق اهداف شرکت کار می‌کنند، عملکرد بهتری دارند.


• اقدام را به انگیزه و احساس تبدیل می‌کنند

گاهی اوقات کارمندان اقدام اشتباهی انجام می‌دهند. مثلا گاهی پروژه یا نقشی را بدون تصویب یا تایید مقامات بالا‌تر بر عهده می‌گیرند. گاهی بازی‌های سیاسی در محیط کار راه می‌اندازند و یا اهداف شرکت را قربانی اهداف شخصی خودشان می‌کنند.
وقتی این اتفاق رخ می‌دهد، خیلی ساده است که تصور کنیم این کارمندان قوانین شرکت را زیر پا می‌گذارند. اما تقریبا همیشه دلیل بزرگتری وجود دارد: اینگونه کارمندان احساس می‌کنند نادیده گرفته شده‌اند، هیچ اختیاری ندارند و منزوی هستند و به همین دلیل تلاش می‌کنند برای نقش خود در محیط کار معنا ایجاد کنند.
مدیران تاثیرگذار با اقدامات سروکار دارند. اما مدیران استثنایی به دنبال مسایل بنیادی در کار هستند که وقتی بر آن غلبه می‌کنند، به تغییرات مثبت بیشتری منجر می‌شود.

• بدون اعتبارجویی، از دیگران حمایت می‌کنند
مدیران خوب، وقتی مشتری از آن‌ها ناراضی است یا فروشنده آن‌ها با بی‌پولی مواجه شده یا همکارشان احساس ناامیدی می‌کند، از آن‌ها حمایت می‌کنند. اینگونه مدیران می‌دانند که اگر این حمایت را نداشته باشند، اعتبار و شاید قدرتشان تحلیل برود. بعد از آن هم به کارمندشان می‌گویند: «نگاه کن، من این مشکل را برای شما حل کردم، اما...»
اما مدیران استثنایی هیچ چیز نمی‌گویند. آن‌ها احساس می‌کنند حمایت از کارمندانشان بهترین کار است و بنابراین نیاز به بازگو کردن آن نیست.

• از تصمیم‌گیری در جمع اجتناب می‌کنند
وقتی قرار باشد تصمیمی جمعی گرفته شود، بیشتر اوقات بهترین فرد تصمیم گیرنده رییس شرکت نیست، بلکه بهترین فرد کارمندی است که بیش از همه به مساله مورد نظر نزدیک است.
قاطعیت یکی از کیفیت‌های یک رییس خوب است. مدیران استثنایی هم می‌توانند قاطع باشند، اما شیوه آن‌ها متفاوت است: آن‌ها معتقدند که بهترین فرد برای تصمیم‌گیری در جمع، خودشان نیستند و فقط تعیین می‌‌کنند که بهترین فرد برای تصمیم‌ گیری چه کسی است.

• اجازه می‌دهند کارمندان درس‌های خود را بیاموزند
یک مدیر خیلی ساده می‌تواند از کارمندانش سوال بپرسد و لحظه‌های تعلیم‌پذیر را به یک درس برای کارمندانش تبدیل کند. اما اینکه بگذاریم کارمندان خودشان درس بیاموزند کار سختی است، با اینکه درس‌هایی که خودمان یاد می‌گیریم، برای همیشه در ذهن باقی می‌مانند.
مدیران استثنایی اهل سرزنش کردن یا دیکته کردن نیستند؛ آن‌ها با کارمندان خود همکاری می‌کنند تا بفهمند چه اتفاقی افتاده و چگونه باید اشتباه موجود را حل و فصل کنند. این مدیران به جای اینکه به دنبال راه‌های تادیبی باشند، راه‌های بهتر را پیدا می‌کنند.

نیازی نیست کارمندان خوب را سرزنش یا توبیخ کنید. آن‌ها خودشان می‌دانند چه اشتباهی مرتکب شده‌اند. گاهی ساکت ماندن، بهترین راه است تا ثابت شود این کارمندان اشتباه خود از یاد نمی‌برند.

• اجازه می‌دهند کارمندان ایده‌های خود را داشته باشند
سال‌ها پیش در یک شرکت تولید صنعتی کار می‌کردم. روزی رییسم مرا برای کمک به نقل و انتقال دفا‌تر کنترل تولید فرستاد. این کار کاملا یدی بود، اما من به مدت دو روز موقعیتی داشتم تا در مورد چگونگی کنترل شدن جریان تولید کارخانه همه چیز را ببینم و بیاموزم.
این کار از نظر من بسیار جذاب بود و بعد‌ها از رییسم خواستم که به عنوان کارمند بخش تولید تحت آموزش قرار بگیرم.‌‌ همان دو روز، به مدت یک عمر شوق کارهای تولیدی و توسعه فرآیند را در من ایجاد کرد. چند سال بعد رییسم اعتراف کرد که مرا به بهانه کمک به جابجایی وسایل به آنجا فرستاده و می‌دانسته که من همه چیز را با چشمانی باز می‌نگرم و حس اشتیاق به این کار در من ایجاد خواهد شد.

مدیران استثنایی پتانسیل‌های بالقوه را در کارمندان خود کشف می‌کنند و راه‌هایی را می‌یابند تا آن‌ها ایده‌های خود را بیان کنند.


• همیشه احساس می‌کنند می‌توانستند روز بهتری را پشت سر بگذارند

رهبری یک سازمان مجموعه‌ای از ناامنی‌ها را در خود دارد. مدیران همیشه نسبت به کارمندان، مشتریان و نتایج کاری خود نگرانی دارند. به همین دلیل است که مدیران استثنایی هر روز که به خانه می‌روند احساس می‌کنند می‌توانستند کارهای روزانه خود را بهتر و هوشمندانه‌تر انجام دهند. آن‌ها با خود می‌گویند کاش نسبت به کارمندان خود حساسیت و همدردی بیشتری داشتند. از همه مهم‌تر، این مدیران همیشه احساس می‌کنند که می‌توانند اعتماد کارمندان نسبت به خودشان را بهتر جبران کنند. به همین دلیل است که مدیران استثنایی هر روز وقتی وارد محل کار خود می‌شوند، سعی می‌کنند عملکردی بهتر از روز قبل خود داشته باشند.

• عادلانه رفتار می‌کنند
بیشتر افراد انتخاب‌های خاص خود را دارند. اما مدیران استثنایی اینگونه نیستند. آن‌ها در قضاوت‌های خود بی‌طرف هستند و به همه کارمندان فرصت‌های مساوی می‌دهند. رفتار عادلانه و شفاف مدیران استثنایی، باعث می‌شود حس اعتماد در دیگران ایجاد ‌کنند که تاثیر بسزایی بر دیدگاه کارمندان نسبت به رییس و تیم شرکت دارد.
• تیم را در اولویت قرار می‌دهند

مدیران استثنایی می‌دانند که بهترین منافعشان در گرو تیمشان است. بنابراین قبل از خودشان بر پیشرفت تیم متمرکز می‌شوند. هر گونه موفقیتی به تیم و شخص کارمندان اتلاق می‌شود. مدیران استثنایی می‌دانند چگونه خود را از مرکز توجه دور کنند و در عوض بگذارند هم‌تیمی‌هایشان بدرخشند.

• به سرعت با مشکلات درگیر می‌شوند
هیچ چیز مخرب‌تر از این نیست که اعضای یک تیم نتوانند با هم کار کنند. درگیری‌های داخلی، فشار کاری، نافرمانی، کم کاری و دیگر موارد اینچنینی همگی می‌توانند بر بهره‌وری کاری اثرگذار باشند. مدیران استثنایی دینامیک‌های تیم را می‌شناسند و مسایل مخرب را خیلی زود تشخیص می‌دهند. آن‌ها قبل از هر گونه مقایسه، مسایل را با منطق رفع و رجوع می‌کنند.
• تلاش‌ها را تشخیص می‌دهند

تلاش‌هایی که به ثمر می‌نشینند، همیشه فورا مورد قدردانی قرار می‌گیرند و بیشتر مواقع تلاش‌هایی که نتیجه‌بخش نیستند، مورد توجه نیستند. مدیران استثنایی می‌دانند که خود تلاش‌ انجام شده هم مهم است و حتی اگر این تلاش نتیجه نداده باشد، باز هم سختکوشی کارمندان خود را ارج می‌نهند. چنین قوه تشخیصی در حفظ انگیزه کارمندان و کمک به آن‌ها برای انجام تلاش‌های بیشتر در آینده، بسیار حیاتی است.

• فرصت دوباره می‌دهند
اشتباهات در محیط کار می‌تواند اثراتی جدی داشته باشد و اکثر مدیران نسبت به این مساله نگرانی دارند. مدیران بزرگ می‌دانند که اشتباهات فرصت‌هایی برای آموختن درس‌های ارزشمند هستند و می‌دانند این اشتباهات اجتناب‌ ناپذیرند. اما مدیران استثنایی فرصت‌های به دست آمده از اشتباهات را جذب می‌کنند و شانس دوباره‌ای به کارمندان خود می‌دهند. این شانس دوباره کلید اثبات مجدد ایمان و اعتماد کارمندان به سازمان است.

• تصمیمات سخت می‌گیرند
شرایط سخت نیازمند اتخاذ تصمیمات سخت است. چنین شرایطی ممکن است به بحث‌های داغ یا نتایج ناخوشایندی منجر شود که با روحیات هر کسی سازگار نیست. مدیران استثنایی پیشگیری از چنین مسایلی را ارج می‌نهند، اما تصمیمات سخت هم اتخاذ می‌کنند. آن‌ها همیشه تصویر کلی هر چیزی را می‌بینند و می‌‌دانند ایجاد برخی تغییرات سخت، کاری بسیار حیاتی است.
منبع:همکاران سیستم

چرا احساس نا امیدی می کنم

رویاها برای روان مانند اکسیژن برای ریه ها هستند. اگر به سمت آنها حرکت کنیم هورمون های شادی آزاد خواهند شد، و با نادیده گرفتن آنها احساسات بد را تقویت کرده ایم.
نا امیدی و افسردگی شاید چیزی جز دلسرد شدن ذهن شما نسبت به امکان شکل گرفتن رویا هایتان نباشد. شاید فکر کنید در حال حاضر رویایی ندارید و به خاطر بی توجهی به رویاهایتان دلسرد و افسرده هم نیستید ولی اگر به گذشته خود نگاه کنید خواهید دید که در زندگی خود نسبت به کارهای مختلفی شور و شوق داشته اید ولی چون برای بدست آوردن آن برنامه ریزی و تلاشی نکرده بودید خود به خود آنها را نادیده گرفته اید.

بعضی ها برای رویاهای خود می جنگند و امید و خوش بینی را در ذهن خود زنده نگه می دارند. تا بتوانند سعادتی را که در نظر دارند در آینده بدست آورند. در حالیکه دیگر افراد رویا های خود را در ضمیر نا خودآگاه خود دفن می کنند و تا آخر عمر نا امید و افسرده باقی می مانند.


نادیده گرفتن رویاها
بعضی افراد به خود دروغ می گویند و اینگونه به خود تلقین می کنند که آنچه اکنون دارند همان چیزی است که می خواسته اند. مانند فردی که می خواهد مدیر یک سازمان بزرگ باشد و برای خود کار کند اما در عمل فقط به یک سرپرستی ساده و کار کردن با دستمزدی ناچیز رضایت می دهد در حقیقت به نا خودآگاه خود می گوید که مدیر شدن راهی طولانی و خسته کننده است و استرس زیادی را برای بالا رفتن از پله های ترقی باید تحمل کنم پس بهتر است از خیر آن بگذرم.

حتی بعضی از افراد کم کم به دروغی که به ناخود آگاه خود می گویند اعتقاد پیدا می کنند و دچار تضادی می شوند که منجر به افسردگی شدید می شود.
تا زمانیکه رویاهای خود را زنده نکنید افسرده باقی خواهید ماند.
البته نباید قناعت را با سرکوب رویا ها اشتباه بگیرید. قناعت ابزاری قدرتمند است و افرادی که این ابزار شگفت انگیز را دارند، راحت تر می توانند به اهداف والای خود دست پیدا کنند.

خوب راه حل این مسئله چیست؟

بله یک راه حل بسیار کارا وجود دارد که به مقداری دلگرمی و امیدواری نیاز دارد. گرد و خاکی که روی رویاهایتان گرفته است پاک کنید اکنون وقت خانه تکانی است رویاهای خود را از تار عنکبوتی که گرفته است پاک کنید رویایی را که همیشه در آرزوی داشتنش بودید زنده کنید. برای رسیدن به آن فعالیت کنید و قبول کنید که تا کنون به خود دروغ می گفتید که نمی توانید رویای خود را به حقیقت تبدیل نمایید.

و فقط در این صورت است که می توانید دوباره نفس بکشید و ضمیر ناخود آگاه شماست که می فهمد این زندگی ارزش زحمت کشیدن را دارد و دیگر نیازی به افسردگی و نا امیدی نیست.

حرفی را که بیشتر مردم می زنند قبول نکنید. شما برای درمان افسردگی خود به هیچ درمانی نیاز ندارید به غیر از اینکه به زندگی خود معنا ببخشید و هیچ چیز بیش از جنگیدن برای هدف نمی تواند به زندگی معنا و مفهوم ببخشد آنهام هدفی که بزرگترین و والاترین هدف شماست!
نوشته: ام. فاروک رادوان