روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

نقش اولویت‌بندی در برنامه ریزی

نقش اولویت‌بندی در برنامه ریزی

 


اولویت‌بندی از اتلاف وقت شما جلوگیری می‌کند. اولویت‌بندی به شما کمک خواهد کرد از زمانی که در اختیار دارید استفاده بهینه‌ای بکنید. یک مثال خیلی ساده می‌توان زد. فرض کنید دانش آموزی همین فردا امتحان زبان دارد و یک هفته دیگر امتحان فیزیک. حالا تصور کنید تمام ساعات امروز خود را صرف حل یک مساله فیزیک کرده است که برایش جالب بوده و یا احساس می‌کرده مساله بسیار مهمی است. مطمئنا این دانش آموز فرصتهای مفیدی را به این ترتیب از دست داده است که می‌توانست تاثیر مهمی در امتحان زبان فردای او داشته باشد. به این ترتیب با رعایت اصل اولویت‌بندی ما تلاش می‌کنیم فعالیتهایی را که از لحاظ زمانی نزدیکتر هستند در اولویت قرار دهیم و وقت خود را بیهوده تلف نکنیم.

اولویت‌بندی از اتلاف انرژی جلوگیری می‌کند.

گاه در برخی برنامه ریزیهای غلط ، مسائل کم اهمیت‌تر در اولویت قرار می‌گیرند که متاسفانه برخی اوقات بسیار هم نیروبر هستند و انرژی بیشتری را صرف می‌کنند. به این ترتیب فرد نیرویی مفید خود را در فعالیتهای کم اهمیت‌تر از دست می‌دهد و برای کارهای مهم و با اهمیت نیروی کافی نخواهد داشت. یک مثال خیلی ساده این مطلب را روشن‌تر می‌سازد.

برنامه ریزی زمانی در کارهای خانه‌داری هم بسیار ضرورت دارد و همینطور مساله اولویت‌بندی. خانم خانه‌داری را تصور کنید که صبح یک روز یک کار کامل خانه تکانی را شروع کرده است. به این ترتیب او به قدری خسته خواهد بود که نیرویی کافی برای آشپزی نخواهد داشت. هر چند این مشکل را صرف یک غذای آماده حل خواهد کرد اما شاید بهتر بود با یک اولویت‌بندی در کارهای خانه تکانی آن روز مساله را را به شیوه بهتری حل کند.

اولویت‌بندی از بروز استرس جلوگیری می‌کند.

بیشتر استرس افراد در زندگی ناشی از بهم ریختگی فعالیتهای آنهاست. تمام افرادی که مشغله‌های زیادی در زندگی دارند دچار استرس نمی‌شوند. و حتی افراد زیادی وجود دارند که با داشتن فعالیتهای متنوع و مشغله‌های زیاد از بهداشت روان و آرامش زیادی برخوردارند. این دسته از افراد معمولا برای فعالیتهای خود برنامه ریزی دارند. و اصل اولویت‌بندی را به خوبی رعایت می‌کنند. در نتیجه از فشار ناشی از بهم ریخته شدن فعالیتهای خود و شلوغ و پلوغی امور زندگی آسوده هستند.

اولویت‌بندی و حذف فعالیتهای غیر مفید

گاهی اوقات بدون اینکه توجه داشته باشیم بر انجام فعالیتهایی اصرار می‌ورزیم که واقعا نقش چندانی در اهداف و زندگی ما نخواهند داشت. وقتی شروع می‌کنیم به اولویت بندی فعالیتهای خود ، روی ارزش و اهمیت کارهایی که می‌خواهیم انجام دهیم بیشتر فکر می‌کنیم، جوانب آن را بیشتر بررسی می‌کنیم و با یک دسته بندی می‌توانیم کارهای غیر ضروری را که موجب اتلاف وقت و انرژی ما می‌شوند را حذف کنیم. برای این کار یادداشت برداری در حین الویت‌بندی بسیار مفید است.

اولویت‌بندی در برنامه ریزی ، تصمیم‌گیری را ساده‌تر می‌سازد

در مواقعی لازم است تصمیم‌گیریهایی را انجام دهیم. معمولا در فرآیند تصمیم‌گیری نیز به افراد توصیه می‌شود که اصل اولویت‌بندی را رعایت کنند. علاوه بر اولویت‌بندی خاص خود تصمیم‌گیری ، زمانی که فرد برای فعالیتهای خود اولویت‌بندی داشته باشد راحت‌تر خواهد توانست تصمیم بگیرد و مدت زمان کمتری صرف جوانب موضوع مورد تصمیم‌گیری خواهد کرد.

اولویت‌بندی استفاده از اکثر تواناییهای فردی را امکان‌پذیر می‌سازد.

چون اولویت‌بندی تنوع گسترده‌ای از فعالیتها را میسر می‌سازد، موجب می‌شود فرد از تواناییهای خود استفاده کند. برخی افراد به فعالیتهای بیسار محدودی اکتفا می‌کنند. چرا که از نظر آنها انتخاب گستره متنوعی از فعالیتها با ایجاد تراکم در برنامه‌ها مانع رسیدن آن ها به پیشرفت می‌شود. این افراد هر چند ممکن است در یک حوزه پیشرفت چشمگیری داشته باشند، اما اغلب تواناییهای آنها نادیده گرفته می‌شود و نمی‌توانند از اکثر تواناییهای خود استفاده کنند یا حتی آنها را شناسایی کنند. این مساله بویژه در سنین هدف گزینی (نوجوانی و جوانی) اهمیت ویژه‌ای دارد و کمک می‌کند فرد شناخت بهتری از تواناییهای خود بدست آورد و بهترین راه پیشرفت در ترقی خود را بر حسب تواناییهای خود انتخاب کند.

برای مقابله با خجالت کشیدن چه کاری انجام دهم؟

برای مقابله با خجالت کشیدن چه کاری انجام دهم؟

کمرویی، یک پدیده پیچیده روانی اجتماعی است. کمرویی، یک صفت یا ویژگی ارثی یا ژنتیکی نیست، بلکه اساسا در نتیجه روابط نادرست بین فردی و سازش نایافتگی های اجتماعی در مراحل اولیه رشد، در خانه و مدرسه پدیدار می شود.

با اینکه برخی از روانشناسان بر این عقیده اند که بعضی افراد با زمینه یا سندرم کمرویی متولد می شوند، اما باید توجه داشت که بحث درباره سندرم کمرویی و استعداد بیشتر بعضی از کودکان در ابتلا به کمرویی، به معنای ارثی بودن کمرویی مثل رنگ چشم و پوست نیست. بدیهی است کودکان کمرو عموما متعلق به والدینی هستند که خودشان کمرویی دارند، لیکن این به آن معنا نیست که این قبیل کودکان کمرویی را از طریق ژن های ناقل از والدین خود به ارث برده اند، بلکه اساسا به این معناست که کمرویی را از آنها یاد گرفته اند.

● کمرویی ناشی از ترس

کمرویی ناشی از ترس، عموما از سال اول زندگی نوزاد مشاهده می شود. مطالعات انجام شده روی نوزادان، حاکی از این است که در اواسط سال اول زندگی (غالبا در شش ماه دوم آن)، کمرویی به عنوان یک پدیده همگانی در همه نوزادان، نسبت به غریبه ها و افراد آشنایی که به خاطر تغییر لباس و آرایش ظاهر متفاوت به نظر می آیند، دیده می شود. به عبارت دیگر در این شرایط اضطراب ناشی از روبه رو شدن با بیگانه ها و ناآشناها، وجود کودک را فرا می گیرد.

در حقیقت کودک خردسال، از این رو کمروست که مردم برایش ناآشنا هستند، از او بزرگ تر، قوی تر، قدرتمندتر و مقتدرترند و کودک نمی داند که در شرایط گوناگون چگونه با وی برخورد خواهند کرد. بعد از شش ماهگی، کودکان خردسال به تدریج به لحاظ رشد ذهنی و عاطفی، می توانند افراد آشنا را از غریبه ها تشخیص دهند. همراه با افزایش دامنه ارتباطات کودک با دیگران، کم کم بر تجارب خوشایند و دوست داشتنی وی افزوده می شود و کودک از ارتباط و همنشینی با دیگران به خصوص آشنایان لذت می برد، ترسش فرو می ریزد و این حالت مقدمه لازم و مطلوبی برای اجتماعی تر شدن کودک است.

● خانواده و فرزندان کمرو

در بررسی علل کمرویی به طور مشخص باید به شرایط و عوامل خانوادگی، ویژگی های شخصی و شخصیتی، نظام باورها و رفتارهای فردی و موقعیت های روانی و اجتماعی اشاره کرد. محیط خانواده و تجارب اولیه کودک به خصوص در سنین پیش دبستانی و سال های آغازین مدرسه، اصلی ترین نقش را در شکل گیری شخصیت کودک دارد. در این دوران الگوهای رفتاری بزرگسال، برنامه های تلویزیونی، نحوه و میزان ارتباطات عاطفی، کلامی و اجتماعی خردسالان با والدین و بزرگسالان خانواده بیشترین تاثیر را در رشد مطلوب اجتماعی یا به وجود آمدن اضطراب و کمرویی کودکان می تواند داشته باشد.

زمانی که الگوهای بزرگسال مثل والدین، خودشان عموما مضطرب بوده، از مهارت برقراری روابط عاطفی اجتماعی مطلوب و خوشایند با دیگران، به ویژه با فرزندان خود بی بهره باشند، بدون شک طبیعی است که فرزندان این خانواده نیز بیاموزند که کمرو باشند. به همین دلیل بعضی از روانشناسان کمرویی کودکان را در نتیجه یادگیری و تقویت آن در خانه و مدرسه می دانند. کمال جویی و آرمانگرایی فوق العاده والدین و انتظارات نامعقول آنان از فرزندان در شرایط گوناگون و وادار کردن آنها به رفتارهای کلیشه ای و قالبی و عکس العمل های تصنعی در موقعیت های مختلف اجتماعی، (در حضور میهمانان، هنگام میهمانی رفتن، حضور در مجالس جشن و مراسم عمومی، در کوچه و خیابان، در اتومبیل و اتوبوس، هنگام لباس پوشیدن، غذاخوردن، نگاه کردن، صحبت کردن، راه رفتن و…)، سختگیری بیش از حد بر کودکان و نوجوانان و داشتن توقعات زیاد، رفتار خصمانه و عصبی با آنها، تهدیدها و تنبیه ها، تحقیرها و تهدیدهای ناروا یا حمایت های افراطی و غیرضروری از فرزندان، از اصلی ترین زمینه های رشد معیوب اجتماعی کودک و بروز کمرویی به شمار می آیند.

مشاهده دوگانگی و تعارض در رفتار الگوهای بزرگسال و ایجاد ناهماهنگی در مفاهیم اساسی شخصیت کودک، موجب کشمکش های درونی و در نتیجه اختلال در رشد طبیعی می شود، اضطراب شدید و کمرویی کودک را به همراه خواهد داشت. کمرویی در میان فرزندان اول خانواده و تک فرزندها بیش از سایر فرزندان خانواده دیده می شود، به خصوص زمانی که والدین قادر نباشند زمینه تربیت و رشد اجتماعی مطلوب و هماهنگ ایشان را مطابق با نیازهای عاطفی و اجتماعی آنان فراهم آورند. به طور کلی در بیشتر موارد، فرزندان اول خانواده و تک فرزندها با بزرگ ترها بیشتر همانند سازی می کنند و تمایل ایشان در برقراری ارتباط با بزرگسالان بیش از همسالان شان است.

مدرسه به عنوان اولین جایگاه رسمی تجربه اجتماعی کودکان، می تواند نقش تعیین کننده ای در تقویت کمرویی یا پرورش مهارت های اجتماعی آنان ایفا کند. متاسفانه در بسیاری از موارد، کمرویی کودکان در محیط مدرسه و فضای کلاس درس تقویت می گردد و چنین رفتار ناخوشایندی در شخصیت کودک تثبیت می شود. در غالب موارد، اولیای مدرسه رفتار انفعالی و آرام و سکوت مضطربانه کودک یا کودکان کمرو و ناتوان را به عنوان یک صفت پسندیده و ویژگی رفتاری مطلوب تلقی می کنند، بعضا با تایید و تشویق های خود، به طور مستقیم و غیرمستقیم سعی می کنند آن را تقویت کنند. واقعا جای بسی تعجب و تاسف است که در بسیاری از مدارس ما گاهی بالاترین نمره انضباط از آن کمروست!

راز خوشبختی

روزگاری مردی فاضل زندگی می‌کرد. او هشت‌سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا می‌شد و دعا می‌کرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز هم‌چنان که دعا می‌کرد، ندایی به او گفت به‌جایی برود. در آن‌ جا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش ‌
خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بی‌اندازه مسرور شد و به ‌جایی که به او گفته شده بود، رفت. در آن ‌جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباس‌‌های مندرس و پاهایی خاک‌ آلود، متعجب شد.
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت:روز شما به ‌خیر. مرد فقیر به ‌آرامی پاسخ داد: "هیچ‌وقت روز شری نداشته‌ام."پس مرد فاضل گفت:..."خداوند تو را خوشبخت کند."

مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه بدبخت نبوده‌ام."
تعجب مرد فاضل بیش‌‌تر شد: "همیشه خوشحال باشید."
مرد فقیر پاسخ داد: "هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام."
مرد فاضل گفت: "هیچ سر درنمی‌آورم. خواهش می‌کنم بیش‌تر به من توضیح دهید."
مرد فقیر گفت: " با خوشحالی این‌کار را می‌کنم. تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالی‌که من هرگز روز شری نداشته‌ام زیرا در همه‌حال، خدا را ستایش می‌کنم. اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من هم‌چنان خدا را می‌پرستم. اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش می‌کنم و از او یاری می‌خواهم بنابراین هیچ‌گاه روز شری نداشته‌ام.
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالی‌که من هیچ‌وقت بدبخت نبوده‌ام زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بوده‌ام و می‌دانم هرگاه که خدا چیزی بر من نازل کند، آن بهترین است و با خوشحالی هر آن‌چه را برایم پیش‌بیاید، می‌پذیرم. سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه‌ هدیه‌هایی از سوی خداوند هستند.
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالی‌که من هیچ‌گاه غمگین نبوده‌ام زیرا عمیق‌ترین آرزوی قلبی من، زندگی‌کردن بنا بر خواست و اراده‌ی خداوند است.

کودکی ها شاد و خندان بازگرد

 کودکی ها شاد وخندان بازگرد



بازگرد ای خاطرات کودکی


بر سوار اسبهای چوبکی


خاطرات کودکی زیباترند


یادگاران کهن ماناترند



درسهای سال اول ساده بود


آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموز روباه وخروس


روبه مکار و دزد و چاپلوس


روز مهمانی کوکب خانم است


 سفره پر از بوی نان  گندم است


کاکلی گنجشککی باهوش بود


 فیل نادانی برایش موش بود


با وجود سوز و سرمای شدید


ریزعلی پیراهن از تن می درید



تا درون نیمکت جا می شدیم


ما پر از تصمیم کبری می شدیم


پاک کن هایی ز پاکی داشتیم


یک تراش سرخ لاکی داشتیم


کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت


دوشمان از حلقه هایش درد داشت


گرمی دستانمان از آه بود


برگ دفترها به رنگ کاه بود


همکلاسی های درد و رنج و کار


بچه های جامه های وصله دار


بچه های دکه سیگار سرد


کودکان کوچک اما مرد مرد


کاش هرگز زنگ تفریحی نبود


 جمع بودن بود و تفریقی نبود


کاش می شد باز کوچک می شدیم


لااقل یک روز کودک می شدیم


یاد آن آموزگار ساده پوش


یاد آن گچها که بودش روی دوش


 

ای معلم نام و هم یادت بخیر


یاد درس آب و بابایت بخیر


ای دبستانی ترین احساس من


بازگرد این مشقها را خط بزن


 

چه کار کنیم خوش شانس شویم؟

ریچارد وایزمن (روانشناس دانشگاه هارتفوردشایر):

چرا برخی مردم بی وقفه در زندگی "شانس" می آورند درحالی که سایرین همیشه "بدشانس" هستند؟
مطالعه برای بررسی چیزی که مردم آن را "شانس" می خوانند، ده سال قبل شروع شد.
می خواستم بدانم چرا بخت و اقبال همیشه در خانه بعضی ها را می زند، اما سایرین از آن محروم می مانند. به عبارت
دیگر چرا بعضی از مردم "خوش شانس" و عده دیگر "بدشانس" هستند؟
آگهی هایی در روزنامه های سراسری چاپ کردم و از افرادی که احساس می کنند خوش شانس یا بدشانس هستند
خواستم با من تماس بگیرند.
صدها نفر برای شرکت در مطالعه من داوطلب شدند و در طول سال های گذشته با آنها مصاحبه کردم، زندگی شان را
زیر نظر گرفتم و از آنها خواستم در آزمایش های من شرکت کنند.
نتایج نشان داد که هرچند این افراد به کلی از این موضوع غافلند، کلید خوش شانسی یا بدشانسی آنها در افکار و
کردارشان نهفته است.
برای مثال، فرصت های ظاهرا خوب در زندگی را در نظر بگیرید. افراد خوش شانس مرتبا با چنین فرصت هایی برخورد
می کنند، درحالی که افراد بدشانس نه.
با ترتیب دادن یک آزمایش ساده سعی کردم بفهم آیا این مساله ناشی از توانایی آنها در شناسایی چنین فرصت هایی
است یا نه.
به هر دو گروه افراد "خوش شانس" و "بدشانس" روزنامه ای دادم و از آنها خواستم آن را ورق بزنند و بگویند چند عکس
در آن هست.
به طور مخفیانه یک آگهی بزرگ را وسط روزنامه قرار دادم که می گفت: "اگر به سرپرست این مطالعه بگویید که این
آگهی را دیده اید 250 پوند پاداش خواهید گرفت."
این آگهی نیمی از صفحه را پر کرده بود و به حروف بسیار درشت چاپ شده بود.
با این که این آگهی کاملا خیره کننده بود، افرادی که احساس بدشانسی می کردند عمدتا آن را ندیدند، درحالی که اغلب
افراد خوش شانس متوجه آن شدند.
مطالعه من نشان داد که افراد بدشانس عموما عصبی تر از افراد خوش شانس هستند و این فشار عصبی توانایی آنها در
توجه به فرصت های غیرمنتظره را مختل می کند.
در نتیجه، آنها فرصت های غیرمنتظره را به خاطر تمرکز بیش از حد بر سایر امور از دست می دهند.
برای مثال وقتی به مهمانی می روند چنان غرق یافتن جفت بی نقصی هستند که فرصت های عالی برای یافتن دوستان
خوب را از دست می دهند.
آنها به قصد یافتن مشاغل خاصی روزنامه را ورق می زنند و از دیدن سایر فرصت های شغلی بازمی مانند.
افراد خوش شانس آدم های راحت تر و بازتری هستند، در نتیجه آنچه را در اطرافشان وجود دارد و نه فقط آنچه را در
جستجوی آنها هستند می بینند.
تحقیقات من در مجموع نشان داد که آدم های خوش اقبال براساس چهار اصل، برای خود فرصت ایجاد می کنند..
اولا آنها در ایجاد و یافتن فرصت های مناسب مهارت دارند،
ثانیا به قوه شهود گوش می سپارند و براساس آن تصمیم های مثبت می گیرند.
ثالثا به خاطر توقعات مثبت، هر اتفاق نیکی برای آنها رضایت بخش است،
و رابعا نگرش انعطاف پذیر آنها، بدبیاری را به خوش اقبالی بدل می کند.
در مراحل نهایی مطالعه، از خود پرسیدم آیا می توان از این اصول برای خوش شانس کردن مردم استفاده کرد.
از گروهی از داوطلبان خواستم یک ماه وقت خود را صرف انجام تمرین هایی کنند که برای ایجاد روحیه و رفتار یک آدم
خوش شانس در آنها طراحی شده بود.
این تمرین ها به آنها کمک کرد فرصت های مناسب را دریابند، به قوه شهود تکیه کنند، انتظار داشته باشند بخت به آنها
رو کند و در مقابل بدبیاری انعطاف نشان دهند.
یک ماه بعد، داوطلبان بازگشته و تجارب خود را تشریح کردند. نتایج حیرت انگیز بود: 80 درصد آنها گفتند آدم های
شادتری شده اند، از زندگی رضایت بیشتری دارند و شاید مهم تر از هر چیز خوش شانس تر هستند.
و بالاخره این که من "عامل شانس" را کشف کردم.
نکاتی برای کسانی که می خواهند خوش اقبال شوند
به غریزه باطنی خود گوش کنید، چنین کاری اغلب نتیجه مثبت دارد.
با گشادگی خاطر با تجارب تازه روبرو شوید و عادات روزمره را بشکنید.
هر روز چند دقیقه ای را صرف مرور حوادث مثبت زندگی کنید.