روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

بعد از تولد نوزاد، آقایان با حقیقتی روبه خواهند شد.که شاید پذیرفتن آن خیلی ساده نباشد؛

بعد از تولد نوزاد، آقایان با حقیقتی روبه رو می شوند که شاید پذیرفتن آن خیلی ساده نباشد؛ آن ها پدر شده اند، با مسئولیت های جدید و انتظارات تازه! برای برخی آقایان قبول این تغییر و تحول آسان است و به محض آن که فرزندشان را در آغوش می گیرند و از بیمارستان خارج می شوند، رخ می دهد. اما برای برخی دیگر چند روزی زمان لازم است. به هر حال دیر یا زود هر مردی متوجه می شود که بعد از زایمان همسرش زندگی اش تغییر کرده است و هر روز با مسائل جدید و تجربه های عجیبی مواجه خواهد شد.

نکات زیر شامل 10 تجربه پدرانه است که بشکلی عجیب و غریب ممکن است رخ دهد :

1. احساسات متضاد
پدر در اولین ماه های بعد از تولد نوزادش با احساساتی متناقض مواجه می شود. از یک سو احساس قدرت و غرور می کند که توانسته به موجودی شبیه خود جان دهد و از سوی دیگر احساس ضعف می کند چون نمی تواند متوجه نیازهای نوزادش شود و آن ها را برطرف کند.

2. آموختن شیوه جدیدی از دوست داشتن
عشقی که پدر به فرزند دارد با عشقی که به همسر یا مادر و پدر یا سایر اطرافیان دارد کاملا متفاوت و غیرقابل مقایسه است.

3. احساسات مبهم
یک روز پیش می آید که مردی به فرزندش نگاه کند و با خود بگوید: دوستش دارم؟ درواقع روزی می آید که خلاء جایگزین تمام احساسات می شود و مرد ترجیح می دهد زندگی کنونی را برای همیشه فراموش کند و زندگی جدیدی را آغاز کند. معمولا بعد از این حس احساس گناه و عذاب وجدان به دلیل چنین تصمیمی به سراغ آقایان می آید و با خود فکر می کنند آیا این عادلانه است که فرزندشان را ۱۰۰ درصد دوست ندارند؟ آیا پدر خوبی هستند؟ احساسات مبهم از جمله احساسات کاملا طبیعی است که چند بار به سراغ پدرها می آید تا آنجا که به آن عادت می کنند.

4. افسردگی
بسیاری از افراد فکر می کنند افسردگی بعد از زایمان مخصوص خانم هاست اما برخی مرد ها هم بعد از تولد فرزندشان دچار افسردگی می شوند. این افسردگی برخلاف آنچه در مادران رخ می دهد به دلیل تاثیر هورمون ها نیست بلکه به دلیل مواجه شدن با حقیقت است. تا قبل از تولد فرزند تمام توجه زن به همسرش بوده اما بعد از تولد نه تنها توجه همسر از مرد برمی گردد بلکه نیازهای جدید مثل خرج های اضافه، اختلالات خواب و... همگی زمینه ساز افسردگی می شوند.

5. ترس
اولین ماه های تولد ماه هایی پر از دلهره برای مردان است. دلهره ناشی از اینکه نتوانند نیازهای فرزندشان را برطرف و نقش خود به عنوان پدر را ایفا کنند. این ترس و ترس هایی مانند آن بخشی از تغییر نقش مردان از همسر به پدر است. بخشی از این ترس ها در سال اول تولد و بخشی دیگر به مرور از بین می روند اما به هر حال کم و بیش تمام پدرها با این دلهره ها دست و پنجه نرم می کنند.

6. تغییر نوع ارتباط با همسر
قبل از تولد فرزند رابطه زن و شوهر با هم قوی تر است اما بعد از تولد، نقطه تمرکز هر دو زوج فرزندشان می شود. زن و شوهر دیگر فرصت کافی برای حرف زدن در مورد علایق شان ندارند و نقش پدر و مادری شان پررنگ تر می شود. روان شناسان توصیه می کنند حتی بعد از بچه دارشدن چند دقیقه ای در روز را به خود اختصاص داده و با همسرتان وقت بگذرانید.

7. سرکوب انتظارات
در ۶ یا ۸ هفته نخست تولد انتظارات مردان به عنوان یک پدر سرکوب می شود. نوزاد آن ها نه لبخند می زند، نه می خندد و نه نسبت به بازی و علاقه آن ها عکس العمل نشان می دهد. او فقط گریه کردن را آموخته است. این موضوع باعث می شود مرد ها اشتیاق خود را از دست بدهند. البته باید کمی صبور باشند و منتظر بمانند.

8. مواجهه با شکل جدیدی از دوست داشته شدن
به مرور فرزند یاد می گیرد که پدر را دوست داشته باشد و این حس دوست داشته شدن برای پدر جذاب است. اولین صداکردن نام پدر، گرفتن دست او یا خوابیدن روی سر شانه اش حسی است که بیشتر مردان را متعجب می کند.

9. آموختن برنامه ریزی و صبر
شاید تا قبل از بچه دارشدن، بیرون رفتن برای یک مرد کار ساده ای باشد. او سویچ اتومبیلش را برمی دارد و ماشین را روشن می کند، به مرکز خرید می رود و برمی گردد اما انجام این کار با یک فرزند کار ساده ای نیست. پدرها به مرور یاد می گیرند که چطور برای بیرون رفتن با فرزندشان برنامه ریزی کنند و صبور باشند و چگونه با نیازهای آن ها در خارج از خانه کنار بیایند.

10. صحبت در مورد مسائل جدید و غیرمعمول

مردها بعد از پدرشدن از مسائلی با اطرافیان شان حرف می زنند که شاید غیرمعمول باشد. اصطلاحاتی که کودک شان موقع حرف زدن از آن استفاده می کند یا اطلاعاتی در رابطه با بیماری های کودکان یا توانایی های آن ها از جمله مسائلی می شود که دوست دارند در جمع های خانوادگی از آن بگویند.

منبع:پرشین استار

دعوا نمک زندگی است

اما چیزی که بین زوج‌ها تفاوت ایجاد می‌کند، سبک‌های آنها برای دعوا کردن است. این که با اشتباهات خود دعوا را پیچیده و دامنه دار می‌کنند یا به سادگی آن را حل کرده و از آن عبور می‌کنند. اگر مایلید مشابه گروه دوم عمل کنید، بدانید که بایدچهار رفتار اشتباه را کنار بگذارید. این چهار رفتار کدامند؟


اولین رفتار مخرب، انتقاد است. انتقاد در حالت طبیعی صدمه وارد نمی‌کند اما اگر به جای رفتار همسرتان، شخصیت او را نشانه برود، بسیار خطرناک خواهد بود. بهتر است موقع انتقاد کردن، بگویید این رفتارت ایراد دارد نه این که تو همیشه اشتباه رفتار می‌کنید.


دومین رفتار مخرب، سرزنش است. در سرزنش ما واقعا شروع می‌کنیم به فحاشی کردن و خردن کردن شخصیت طرف مقابل، جملاتی مثل «بی عرضه دست و پا چلفتی» دقیقا قلب طرف مقابل را نشانه می‌روند. مسخره کردن و پوزخند زدن و شوخی‌های خصمانه هم در همین دسته قرار دارند.


سومین رفتار اشتباه، جبهه گیری در مقابل حرف‌های همدیگر است. بهانه آوردن برای توجیه رفتار، مخالفت با تمام حدس‌های همسر و تکرار حرف‌های گذشته او از نشانه‌های جبهه گیری هستند.


چهارمین رفتار غلط شما در دعوا سکوت نابجا است. مردها معمولا از این روش برای خاتمه دعوا استفاده می‌کنند. اما زن‌ها فکر می‌کنند که سکوت به معنای خصومت و بی توجهی است. سکوت معمولا دعوا را بدتر می‌کند.

طلاق عاطفی و همه ی آنچه که باید در موردش بدانید

برای از نفس افتادن یک عشق، نیازی نیست که اتفاق عجیب و غریبی بیفتد. نه یک خیانت بزرگ و نه یک تغییر ناگهانی، هیچ کدامشان نمی‌توانند به اندازه اتفاقات ساده روزانه، شما را از هم دور کنند. مشکلات کوچکی که شاید هر دوی شما هم از آنها بی‌خبر باشید، می‌توانند شما را حتی زیر یک سقف هم از هم جدا کنند و بدون آنکه حکم طلاق‌تان را صادر کنند، «مشترک» بودن زندگی را برایتان بی‌معنا کنند. اگر نمی‌خواهید ازدواج شما به این سرنوشت دچار شود، بار دیگر آنچه را که در زندگی‌تان می‌گذرد، مرور کنید. آیا اتفاقاتی که در ادامه از آنها صحبت می‌کنیم، پایشان به خانه شما هم باز شده‌است؟

همه‌چیز را می‌شمارید؟
هر تلاشی که برای دوام زندگی مشترک‌تان می‌کنید در نظرتان یک لطف تلقی می‌شود؟ شما همه امتیازاتی که به همسرتان می‌دهید را می‌شمارید و از او توقع دارید که تک‌تک آنها را جبران کند؟ چنین تصوری می‌تواند یک زنگ خطر برای شما باشد. اگر جملاتی مثل « این بار من کوتاه آمدم!»، «امروز من خانه را جمع کردم!»، «این ماه من پول بیشتری به خانه آوردم!» و ... مدام در ذهن شما چرخ می‌زند، باید به دنبال پیدا کردن ریشه مشکلتان باشید. چه شده که شما دیگر برای این رابطه با دل و جان تلاش نمی‌کنید؟ آیا همسرتان هم چنین افکاری را به ذهنش راه داده یا به زبان می‌آورد؟ این دو دوتا چهارتا ها نشان می‌دهد شما خودتان را جدا از همسرتان و این زندگی می‌بینید و احساس می‌کنید بیش از آنکه باید برای او و این خانه انرژی می‌گذارید. اگر می‌خواهید این افکار زندگی شما را از هم نپاشد، خیلی زود دلیل حضور آنها در ذهنتان را پیدا کنید و آن را از بین ببرید.

خیال می‌بافید؟
ساختن یک زندگی خیالی در ذهنتان به معنای خیانت به همسرتان نیست. اما این تصویر می‌تواند یکی دیگر از زنگ‌خطر‌ها‌برای زندگی شما باشد. اگر گاهی از تصمیمی که گرفته‌اید پشیمان می‌شوید و گمان می‌کنید خواستگارهای قبلی‌تان می‌توانستند شما را خوشبخت‌تر کنند، باید در ازدواج‌تان به دنبال مشکل اصلی بگردید. اگر در ذهنتان همسرتان را به شکل دیگری تجسم می‌کنید و از زندگی با اویی که در خیال شما تغییر کرده لذت می‌برید، مطمئنا رابطه شما درگیر مشکلی جدی است که باید تا دیر نشده، آن را برطرف کنید. به تصاویری که در خیالتان می‌سازید فکر کنید. آنها انتظاراتی هستند که از همسر و زندگی مشترک‌تان دارید. تا آنجا که می‌توانید برای برآورده کردن آن نیازها تلاش کنید و با همسرتان در مورد ویژگی‌هایی که شما را آزار می‌دهند، صحبت کنید. شاید این مشکل آسان‌تر از آنچه فکر می‌کنید، برطرف شود.

از لحظه صحبت کنید نه از هرگز و همیشه
بحث‌های بین شما بیشتر شده است و دیگر برای بحث کردن، نیاز به اتفاق عجیب و غریبی ندارید؟ از شیوه آویزان کردن لباس‌ها تا نحوه گرفتن قاشق و پارک کردن اتومبیل، همه و همه می‌توانند به انگیزه‌ای برای بحث کردن تبدیل شوند؟ وقتی با همسرتان مشاجره می‌کنید، عبارت‌های «همیشه» یا «هیچ‌وقت» را به کار می‌برید و به‌جای اینکه از او بخواهید لباسش را سرجایش بگذارد، می‌گویید «چرا همیشه لباس‌هایت را اینطور می‌گذاری!» و به جای اینکه بگویید چرا صحبت مرا نشنیدی، می‌گویید «تو هیچ‌وقت به حرف‌های من گوش نمی‌دهی!»؟ اگر با این عبارات با همسرتان صحبت می‌کنید، پس دل پری از او دارید و به جای اینکه بتوانید اشتباهات گذشته‌اش را ببخشید، آنها را در ذهن‌تان روی هم انبار می‌کنید. اگر نمی‌خواهید این تصورهای انبار شده زندگی مشترک شما را از هم بپاشد، بهتر است در همان زمانی که همسرتان اشتباهی می‌کند، تنها و تنها در مورد آن لحظه با او صحبت کنید و برای حل شدن مشکل در همان زمان تلاش کنید. همین اشتباهات کوچک و ناراحتی‌های ساده با انبار شدن در ذهن شما از همسرتان یک فرد بی‌مسئولیت و بی‌عاطفه می‌سازد و توان ادامه دادن این راه را از شما می‌گیرد.

حرف کم می‌آورید؟
وقتی بعد از 10 ساعت دوری، در پایان روز همدیگر را می‌بینید، باز هم حرفی برای گفتن ندارید؟ احساس می‌کنید با همسرتان بیگانه شده‌اید و نمی‌دانید در مورد چه باید با او صحبت کنید؟ حتی وقتی با تمام وجود از او دلگیر می‌شوید، انگیزه‌ای برای بحث کردن ندارید و با وجود اینکه خیلی از اتفاقات زندگی به مراد‌تان نیست، مدت‌هاست که حتی با هم بحث و دعوا هم نکرده‌اید؟ یادتان نرود که دعوا نکردن همیشه هم اتفاق مثبتی نیست. گاهی این سکوت می‌تواند نشانه بی‌تفاوتی شما نسبت به آینده زندگی مشترکتان باشد و این واقعیت را نشان دهد که دیگر امیدی به‌اصلاح همسرتان و زندگی مشترکتان ندارید. پس از کنار این سکوت ساده نگذرید و تلاش کنید با همسرتان از هر دری حرف بزنید؛ از اتفاقات محیط کار گرفته تا برنامه‌های تلویزیونی یا آنچه در خیابان برایتان پیش آمده. سعی کنید دلخوری‌هایتان را با او بیان کنید و بگویید نگران آینده این زندگی هستید.

خانه دوم ساخته‌اید؟
در بسیاری از زندگی‌های مشترک، زمانی می‌رسد که یکی از 2نفر به خود می‌گوید «همسرم متوجه نیازهای من نیست و دنیای مرا درک نمی‌کند!» چنین تصوری می‌تواند این فرد را بیشتر از قبل از زندگی مشترکش دور کند و او را وادار به پیدا کردن مکان‌های امن دیگری برای فهمیده شدن بکند. عضویت در شبکه‌های اجتماعی، کلاس‌های گروهی، پیدا کردن دوستان جدید و ... همه می‌توانند راه‌هایی برای پیدا کردن گروهی از آدم‌های تازه باشند که او را بیشتر از همسرش درک می‌کنند. اگر شما هم احساس می‌کنید در زندگی مشترکتان آنطور که باید درک نمی‌شوید و دوست دارید با غرق شدن در کتاب، سفر یا گروه‌های دوستی این خلأ را پر کنید، احتمالا زندگی مشترک‌تان نفس‌های آخرش را می‌کشد. قبل از آنکه دیر شود، در مورد احساسات و افکارتان با همسرتان صحبت کنید و تلاش کنید رابطه‌تان را به روزهای اول برگردانید. هیچ چیزی نمی‌تواند جای همسرتان را بگیرد، مطمئن باشید.

باید با هم خوش باشید نه با دیگران
ترجیح می‌دهید با دوستان یا خانواده خودتان به سفر بروید تا اینکه با همسرتان سفر کنید؟ دوست دارید وقت‌تان را به کافه‌نشینی با دوستان‌تان اختصاص دهید تا اینکه در خانه با همسرتان چای بخورید؟ اگر دیگر درکنار همسرتان به شما خوش نمی‌گذرد و نمی‌توانید هیچ تفریحی را در کنار او تجربه کنید و به معنای واقعی با او آرامش بگیرید، مشکلات شما بیش از حد جدی شده‌اند. وقت آن رسیده که دقیق‌تر به آنچه در رابطه شما و همسرتان و در زندگی مشترکتان می‌گذرد، نگاه کنید. چه ویژگی‌هایی در او و چه انتظاراتی در شما وجود دارد که نمی‌گذارد با هم خوش بگذرانید. بهتر است تا دیر نشده، در مورد آنها با هم صحبت کنید و آرام‌آرام برای پیدا کردن یک مسیر مشترک قدم بردارید.

برنامه‌های‌تان را یکی کنید
در تمام 24 ساعت، 5 ساعت مشترک در کنار هم نیستید؟ زمانی که او می‌خوابد شما بیدارید و زمانی که او تلویزیون می‌بیند، شما در یک اتاق در بسته اینترنت‌گردی می‌کنید؟ آخر هفته که شما وقت آزاد دارید او به کارهایش می‌پردازد و وقتی شما به خانه دوستان یا فامیل می‌روید، او کار دیگری را برای انجام دادن انتخاب می‌کند؟ این جدایی برنامه‌ها یک اتفاق ساده نیست که بتوانید به راحتی آن را توجیه کنید. این نشانه‌ها به شما می‌گوید که میل تنظیم برنامه‌هایتان با توجه به شرایط دیگری را از دست داده‌اید و دیگر از وقت گذراندن با او لذتی نمی‌برید. اگر هنوز هم برای زندگی مشترکتان ارزش قائلید، این نشانه‌ها را جدی بگیرید و با همسرتان در این مورد صحبت کنید. برای مدتی هم که شده، وقت خواب، بیداری، کار و تفریح‌تان را با هم هماهنگ کنید و سعی کنید به این برنامه پایبند بمانید.

تفاوت سنی زیاد زن و شوهر

در ازدواج مردی که از همسر آینده‌اش کوچک‌تر است، حرف و حدیث‌های بسیاری گفته می‌شود. بزرگ‌تر بودن زن در زندگی مشترک، نه تنها در فرهنگ ما یک تابو تلقی می‌شود، بلکه از نظر اغلب روانشناسان و مشاوران خانواده هم قابل پذیرش نیست. روانشناسان معتقدند، کوچک‌تر بودن مرد خانواده، در هر دوره‌ای از ازدواج، مشکلات مربوط به خودش را به همراه می‌آورد. در دهه سوم و چهارم زندگی، مردانی که از همسرشان کوچک‌ترند، ناپخته به نظر می‌رسند و نمی‌توانند عنان زندگی‌شان را به دست گیرند و در دهه‌های بعدی زندگی، این مردان از همسرشان سبقت می‌گیرند و همسری که به‌خاطر تغییرات هورمونی و شرایط بدنی‌اش به سراشیبی نزدیک شده را جا می‌گذارند. اگر شما هم برای انتخاب مردی که از شما کوچک‌تر است، مردد مانده‌اید، ادامه این مطلب را بخوانید. گرچه بقا یا شکست رابطه شما، به سن فعلی، میزان اختلاف سنی و شرایط خانوادگی و روانی هر دوی شما وابسته است اما تجربه زن و شوهرهای دیگر نشان داده است در اغلب این ازدواج‌ها، مشکلات گفته شده این همسران را آزار می‌دهند.

گاهی حوصله تان را سر می برد
تفاوت سنی زیاد آن هم در شرایطی که زن از مرد بزرگ‌تر باشد، آرام آرام فاصله میان شما را بیشتر می‌کند. ممکن است شمایی که چند سال از شوهرتان بزرگ‌تر هستید، گاهی تحمل خامی و بی‌تجربگی‌اش را نداشته باشید و از اینکه در مورد برخی از مسائل زندگی به اندازه شما نمی‌داند و به سرعت شما برخی چیزها را یاد نمی‌گیرد، آزرده شوید. این مشکل به ویژه در سال‌هایی که همسر شما 02 تا 03 سالگی‌اش را می‌گذراند، آزاردهنده‌تر خواهد بود زیرا شما بسیاری از دغدغه‌ها و تفکراتی که او در این سال‌ها با آن سر و کله می‌زند را قبلا گذرانده‌اید و اینکه او با مسائلی دست به گریبان است که شما از آنها عبور کرده‌اید، گاهی ناامیدتان خواهد کرد. بعد از مدتی ممکن است شما حوصله نداشته باشید که شاهد بزرگ شدن او باشید یا آزمون و خطایش برای به دست آوردن شغل، جایگاه اجتماعی، حل مشکلات شخصی و ارتباطی‌اش را نتوانید تحمل کنید.
فراموش نکنید اعتماد به نفس و مهارت‌هایی که آنها را ساده و عادی تلقی می‌کنید، در طول سال‌ها تجربه، آزمون و خطا به دست آمده‌اند و شاید دیدن تقلاهای فرد دیگری برای رسیدن به جایگاه فعلی شما، بعد از مدتی خسته کننده و کسالت آور شود.

او را کنترل می کنید
اختلاف سنی برای شما قدرتی را به همراه می‌آورد که توازن رابطه شما را برهم می‌زند. بزرگ‌تر بودن اگر با نشانه‌هایی که به آن اشاره کردیم همراه شود، اقتداری به شما می‌دهد که خواسته یا ناخواسته از آن استفاده می‌کنید، با کمک آن به مرور به همسری کنترلگر تبدیل می‌شوید و مدام برای همسرتان تعیین و تکلیف می‌کنید. بخشی از این اقتدار از تصور ذهنی شما ناشی می‌شود و بخشی از آن را هم همسرتان به شما هدیه می‌کند. همسری که از شما کوچک‌تر است، گاهی اعتماد به نفسش را از دست می‌دهد و احساس می‌کند که برای انجام هر کاری باید از شما کسب تکلیف کند.

برایش مادری می کنید
زمانی که چند سال یا چند دهه با همسرتان اختلاف سنی دارید، همیشه به یاد نخواهید داشت که شما «یک همسر» هستید، نه بیشتر و نه کمتر. چه بخواهید و چه نخواهید این تفاوت شما را به سمت مادری، پند و اندرز دادن یا مراقبت‌های بی‌دلیلی که گاهی آزار دهنده می‌شوند سوق می‌دهد. دلیل این اتفاق هم ساده است. شما اشتباهاتی که او امروز مرتکب می‌شود را قبلا انجام داده‌اید و نمی‌توانید بپذیرید که یک نفر به‌خاطر بی‌خبری از راه‌حل‌های ساده، راه خود را طولانی کند یا راه اشتباهی را انتخاب کند. مادری شما نه تنها به مرور از او فردی ناتوان و نابالغ می‌سازد، بلکه زمینه شورشی علیه شما در آینده را فراهم می‌کند. درست مثل بچه‌ای که روزی از امر و نهی مادرش خسته می‌شود و به دنبال استقلال می‌گردد، همسر شما هم روزی از رفتارهای رئیس مآبانه یا حمایت بیش از حدتان خسته می‌شود و برای پاره کردن تمام این قید و بندها تلاش می‌کند.
چنین روابطی معمولا با احساس شکست و سرخوردگی برای فرد بزرگ‌تر و با احساس طرد شدگی برای فرد کوچک‌تر خاتمه می‌یابد.

او را بی عرضه می بینید
شما راه خود را رفته‌اید، فرصت شغلی دلخواه‌تان را پیدا کرده‌اید و می‌دانید که امروز باید با زندگی‌تان چه کنید اما او تازه اول راه است. احتمالا خواستگار کم سن و سال شما، هنوز در دنیای رؤیاهایش زندگی می‌کند و تا رسیدن به ثبات شما، به زمان زیاد و تجربه شکست‌های بسیار نیاز دارد. اغلب کسانی که از همسرشان بزرگ‌تر هستند، ثبات مالی بهتری دارند و به همین دلیل، در رابطه‌شان احساس قدرتمندتر بودن می‌کنند. همین موضوع کوچک و به‌ظاهر بی‌اهمیت، ممکن است در شما احساس انزجار ایجاد کند و باعث شود، همسرتان را به این دلیل که درآمد کمتر و شرایط اقتصادی پایین‌تری نسبت به شما دارد، بی‌عرضه بدانید. شاید هم نخواهید به این مشکل اجازه دهید که عشق شما را ویران کند و به همین دلیل، به‌خاطر اینکه احساسات او را جریحه دار نکنید، از توقعات خود صرف نظر کرده تا غرور او را حفظ کنید.
بعد از مدتی خواهید دید زندگی فعلی شما هیچ شباهتی به آنچه پیش از ازدواج تصور می‌کرده‌اید ندارد و از اینکه تمام بار این رابطه بر دوش شماست، خسته خواهید شد.

از علایقتان دست می کشید
اگر همسرتان از شما کوچک‌تر باشد، ممکن است به‌خاطر اینکه تفاوت‌های میان شما کمتر به نظر برسد، از بخش‌هایی از زندگی‌تان دست بکشید. شاید گمان کنید برخی علایق شما برای او جالب نیستند و به همین دلیل آنها را کنار بگذارید و به کارهایی رو بیاورید که او به انجام‌شان عادت دارد. شما ممکن است از علایق گروه سنی خود فاصله بگیرید و به جای معاشرت با دوستان هم سن و سال‌تان، با گروه دوستی او رابطه بیشتری برقرار کنید و مثل آنها رفتار کنید تا جوان‌تر به نظر برسید. این موضوع کم کم به ظاهر شما هم سرایت پیدا می‌کند و از سبک پوشش گرفته تا جنس تفریحات‌تان را متحول می‌کند؛ تحولی که شاید در آغاز عادی به نظر برسد اما بعد از مدتی شما را از خود واقعی‌تان دور می‌کند و آزار دهنده به نظر می‌رسد.
بودن در کنار کسانی که از شما جوان‌تر و پرانرژی‌تر هستند، در آغاز ممکن است هیجان انگیز باشد اما یادتان نرود آدم‌ها بعد از مدتی زندگی هیجان‌انگیز، باز هم می‌خواهند به روزهای قبلی‌شان برگردند و با عادت‌هایشان زندگی کنند.

به خودتان شک می‌کنید
بودن در کنار مردی که سال‌ها از شما جوان‌تر است و در اوج آمادگی جسمانی به سر می‌برد، شما را نسبت به خودتان دچار تردید خواهد کرد. چیزی نخواهد گذشت شما خودتان را با زنان هم سن و کوچک‌تر از او مقایسه کرده و با دیدن هر چروک یا افتادگی کوچک در صورت‌تان، از دست دادن تناسب اندام یا پیدا شدن گاه و بی‌گاه یک تار موی سفید در سرتان، نسبت به تناسب میان خود و او تردید کنید. شک شما نسبت به خودتان و تناسب این رابطه، به مرور شما را نسبت به او بی‌اعتماد خواهد کرد و حضور او در اجتماع و در کنار زنان جوان‌تر، از نظر شما یک تهدید تلقی خواهد شد. شاید در زمانی که به او «بله» می‌گویید، نسبت به فردی که قرار است زیر یک سقف با شما زندگی کند اعتماد کامل داشته باشید، اما اگر اعتماد به خود را از دست دهید، آرام آرام به کوچک‌ترین رفتاری که همسرتان انجام می‌دهد حساس می‌شوید و با بی‌اعتمادی زندگی را برای خودتان و او سخت می‌کنید.
چون دختر‌ها از لحاظ جسمی و عقلی زود‌تر بالغ می‌شوند، از معکوس بودن اختلاف سنی ازدواج لطمه زیادی می‌بینند. زمانی که خانم‌ها به سن یائسگی نزدیک می‌شوند، این تفاوت سنی خودش را بیشتر نشان می‌دهد و به چشم هر دو طرف دردسرساز می‌شود.