روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

24 راه برای بالا بردن اعتماد به نفس

خیلی از این راهکارها فقط به طور موقتی اعتمادبه‌نفس شما را بالا می‌برند اما باز هم باعث می‌شوند کارهایی انجام دهید که قبلاً حتی فکرش را هم نمی‌کردید و با انجام آنها اعتمادی عمیق‌تر نسبت به خودتان در وجودتان ایجاد می‌کنید.

چه چیزی درمورد خودتان هست که دوست دارید بهتر شود؟
بااینکه ممکن است علاقه نداشته باشیم در ملاء عام این مسئله را بپذیریم اما خیلی از ما دوست داریم اعتماد به ‌نفسمان پیشرفت کند.
خوشبختانه نکات و راهکارهای عملی زیادی برای آن وجود دارد که اینجا به 24 مورد آن اشاره می‌کنیم.
سعی نکنید همه این 24 نکته را به طور همزمان به کار ببندید. هر بار چند مورد را انجام دهید تا ببینید کدام‌یک برای شما موثرتر است.
بعضی از آنها نیاز به تمرین بیشتر دارند. و به خاطر داشته باشید که همیشه انتخاب با خودتان است. این خودتان هستید که تصمیم می‌گیرید اعتمادبه‌نفستان رشد کند یا پایین بیاید.
خیلی از این راهکارها فقط به طور موقتی اعتمادبه‌نفس شما را بالا می‌برند اما باز هم باعث می‌شوند کارهایی انجام دهید که قبلاً حتی فکرش را هم نمی‌کردید و با انجام آنها اعتمادی عمیق‌تر نسبت به خودتان در وجودتان ایجاد می‌کنید.

1. از خودتان بپرسید: بدترین چیزی که ممکن است اتفاق بیفتد چیست؟
ترسیدن از اتفاقاتی که ممکن است بیفتد خیلی راحت است. وقتی واقعاً از خودتان بپرسید بدترین چیزی که ممکن است رخ دهد چیست، تصویری روشن از موقعیت پیدا می‌کنید، کمی از ترستان از بین می‌رود و می‌فهمید که نتایج احتمالی آن به آن اندازه که اول تصور می‌کردید ترسناک نیستند. با اینکار عواقب احتمالی را برای خودتان تعریف می‌کنید و همچنین متوجه می‌شوید که هر اتفاقی که بیفتد می‌توانید آن را مدیریت کرده و از آن سربلند بیرون بیایید.

2. موسیقی نشاط ‌بخش گوش دهید.
قبل از اینکه شب در مهمانی شرکت کنید، یا قبل از یک امتحان یا جلسه مهم، قبل از هر چیزی که ممکن است اعتمادبه‌نفستان را کمی سست کند، می‌توانید از موسیقی بعنوان انگیزه برای تقویت روحیه استفاده کنید.

3. یک چیز جدید امتحان کنید.وقتی پا را از منطقه آرامشتان بیرون می‌گذارید و چیزی را امتحان می‌کنید که قبلاً نکرده بودید، نه تنها خودتان را وارد یک چالش می‌کنید بلکه محدوده‌های خود و اعتمادتان به توانایی‌های خود را گسترش می‌دهید. با امتحان کردن یک چیز تازه می‌توانید از ترس‌هایتان کم کنید و زندگی با موانع و محدودیت‌های کمتر داشته باشید.

4. برای انجام یک کار جدید نقشه بکشید و بعد آن را دنبال کنید.
این یکی از مهمترین و موثرترین راه‌های ایجاد اعتمادبه‌نفس دائم است. وقتی تصمیم می‌گیرید کاری انجام دهید و از آن عقب نمی‌کشید و آن را پیش می‌برید، خودتان به خودتان ثابت می‌کنید و اینجاست که اعتمادبه‌نفستان بالا می‌رود.

5. از مدیتیشن استفاده کنید.
مدیتیشن راهی عالی برای از بین بردن افکار منفی و دست یافتن به افکار مثبت است.

6. ورزش کنید.
این مورد اثری عمیق بر اعتمادبه‌نفس دارد. ورزش منظم و همیشگی سطح انرژی شما را بالا می‌برد و موادشیمیایی مختلفی تولید می‌کند—مثل تستوسترون و اندورفین—که حالت مثبت‌تری به شما می‌دهد. به نظر می‌رسد ورزش به طور اتوماتیک‌وار اعتمادبه‌نفس افراد را بالا می‌برد و رویکرد شما را نسبت به زندگی تغییر می‌دهد. علاوه بر آن فرم و شکل بهتری به اندام شما می‌دهد که راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبه‌نفس است.

7. با یک ترس روبه‌رو شوید.
این مورد اصلاً آسان نیست. اما پاداش خیلی خوبی به همراه دارد. اگر با یک ترس روبه‌رو شوید، اعتمادبه‌نفستان 10 قدم بالاتر می‌رود. و هربار که با یک ترس روبه‌رو می‌شوید آرام ‌آرام متوجه می‌شوید که ضرب ‌المثل قدیمی "از هیچ چیز به اندازه ترس نباید ترسید" فقط یک کلیشه توخالی است.

8. چیزی نو خلق کنید.
همه انسان‌ها خلاق هستند. اما پس کودکی و نوجوانی این مسئله گاهی فراموش می‌شود. کشف دوباره خلاقیت‌هایتان راهی عالی برای بالا بردن اعتمادبه‌نفستان است. خلق یک چیز جدید راهی عالی است اما همیشه هم آسان نیست. اما وقتی کارتان تمام شد نه تنها احساسی عالی نسبت به خودتان پیدا می‌کنید، بلکه بعضی ‌اوقات قسمت‌های جدیدی از خودتان که قبلاً می‌شناختید را دوباره کشف می‌کنید. خلاق بودن راهی عالی برای شناختن خودتان و توانایی‌های پنهانتان است.

9. تا زمانیکه اعتمادبه‌نفس پیدا نکرده‌اید وانمود کنید که دارید.
یک راه برای بیرون آمدن از محدودیت‌هایی که برای خودتان درست کردید این است که یک قدم بیرون از منطقه آرامشتان بگذارید. ممکن است غیرعملی به نظر برسد. انگار فقط به خودتان دروغ می‌گویید اما موضوع همین است. این راهکار کاملاً عملی است. اگر احساس اعتماد نمی‌کنید، حداقل تظاهر کنید و طوری رفتار کنید که انگار به خودتان و توانایی‌هایتان کاملاً مطمئنید و بنابر آن رفتار کنید. خیلی زود می‌بینید که احساس اعتمادبه‌نفس می‌کنید، اعتمادبه‌نفس واقعی.

10. از محیطتان استفاده کنید.
یک راه موثر برای تغییر خودتان این است که محیطتان را برحسب آن کسی که دوست دارید باشید تغییر دهید. اگر می‌خواهید اعتمادبه‌نفس بیشتری داشته باشید، زندگینامه‌های افراد بااعتمادبه‌نفس را مطالعه کنید، موسیقی که گوش می‌دهید را از موسیقی‌های افسرده‌کننده به انرژی‌بخش تغییر دهید و سعی کنید با کسانی رفت‌وآمد کنید که اعتمادبه‌نفس بالایی دارند.

11. از قوه تخیلتان استفاده کنید.
ذهن شما ابزاری بسیار قدرتمند است. وقتی یاد بگیرید چطور از تخیلتان به طریقی مثبت استفاده کنید، می‌توانید با کمک آن اعتمادبه‌نفستان را بالا ببرید. یک راه برای آن تجسم‌سازی است.
تصور کنید که جلسه‌ای مهم پیش رو دارید. پیش خود تجسم کنید که چقدر همه چیز خوب پیش می‌رود—همه چیز را بشنوید و ببینید—و چقدر حس خوبی در آن جلسه دارید. خودتان را در حال لبخند زدن تجسم کنید که اوقات خوشی را می‌گذرانید. نتیجه مثبت و عالی جلسه را در ذهنتان مجسم کنید. بعد تجسم کنید که جلسه با نتیجه دلخواه شما به پایان رسیده است. این روش واقعاً موثر است و قبل از پا نهادن به جلسه روحیه‌ای عالی به شما می‌دهد.
اگر برای اینکه خودتان را بااعتمادبه‌نفس تجسم کنید مشکل دارید، می‌توانید کس دیگری را تقلید کنید. یک فرد بااعتمادبه‌نفس کنار خودتان پیدا کنید—مثلاً یک ورزشکار، هنرپیشه یا حتی یک از آشنایان—و از او تقلید کنید. ببینید چطور راه می‌رود، حرف می‌زند و حرکت می‌کند. بعد رفتارهای او را در تجسم‌سازیتان تقلید کنید.

12. از بدنتان استفاده کنید.
اگر پایتان را مدام عصبی تکان دهید، کم‌کم احساس اضطراب و نگرانی خواهید کرد. اگر ارام‌تر راه بروید، کم‌کم ریلکس‌تر خواهید شد. برای اینکه اعتمادبه‌نفس بیشتری احساس کنید، از بدنتان استفاده کنید. به طریقی مطمئن‌تر راه بروید، بنشینید و بلند شوید. اگر نمی‌دانید چه باید بکنید از نکته بالا کمک بگیرید. از افراد دوروبرتان که اعتمادبه‌نفس خوبی دارند تقلید کنید.

13. ذهنتان را از خاطرات مثبت پُر کنید.
این یک عادت شایع است که قبل از اینکه بخواهید کار مهمی انجام دهید، شکست‌های قبلی و تجربیات بد سابق همه ذهنتان را پر می‌کنند. این عادت را از بین ببرید و سعی کنید برای یک تا دو دقیقه هم که شده همیشه ذهنتان را از خاطرات مثبت، دستاوردهای مهم و تجربیات خوبتان پر کنید. ما معمولاً این کارهای مثبت را فراموش می‌کنیم و روی خاطرات بد و منفی تمرکز می‌کنیم. اما همه چیز به خودتان بستگی دارد. و محصول انتخابتان عاملی است که سطح اعتمادبه‌نفستان را تعیین می‌کند.

14. به آینده فکر کنید.
یک راه عالی برای پیش رو قرار دادن همه چیز و تعیین اینکه اتفاقات روز چطور بر اعتمادبه‌نفس شما تاثیر بگذارد این است که نگاهی به آینده بیندازید. از خودتان بپرسید: آیا این مسئله در 5 سال آینده مسئله مهمی خواهد بود و یاد من خواهد ماند؟ این باعث می‌شود فقط درگیر اتفاقی که افتاده است نشوید. و معمولاً هم پاسخ به این سوال منفی است. با استفاده از این سوال، کنار آمدن با مشکلات روزمره آسان‌تر خواهد شد و می‌فهمید که بیشتر اتفاقات اتفاقاتی آنقدر کوچک هستند که نجای نگرانی ندارند.

15. درک کنید که گذشته مساوی حال نیست.
هر اتفاقی که سال پیش، ماه پیش یا حتی دیروز افتاده به معنی فردا، ماه آینده یا سال آینده نیست. شما آینده‌تان را در زمان حال می‌سازید و می‌توانید با خودتان تصمیم بگیرید که چقدر اجازه دهید اتفاقات گذشته بر آینده شما تاثیر بگذارند.
حتی اگر طی 10 سال گذشته اعتمادبه‌نفس خیلی پایینی داشته‌اید، به این معنی نیست که قرار است همانطور بمانید. می‌توانید تصمیم بگیرید که زندگی و آینده‌تن را تغییر دهید. می‌توانید افکار و خاطرات مربوط به گذشته را دور بریزید و به چیزهای جدیدی فکر کنید.

16. با خودتان مهربان باشید.
ممکن است با خودتان بدرفتاری کنید. درک کنید که هیچ نیازی به این کار نیست. حتی اگر تا امروز هم اینطور رفتار می‌کرده‌اید دیگر وقتش رسیده است که دست از آن بردارید. درعوض با خودتان مهربان باشید. هیچ اشکالی ندارد. بدرفتاری با خودتان هیچ دلیلی ندارد مگراینکه بخواهید خودتان را ناراحت کنید و دشمنانتان را شاد.
یک بخش مهم است مهربان بودن با خودتان این است که نقاط قوتتان را می‌فهمید و آنها را رشد می‌دهید. این کار نه تنها به بهتر شدن مهارت‌هایتان کمک می‌کند بلکه اعتمادبه‌نفستان را هم بالا می‌برد. یک بخش کوچک‌تر اما مهم دیگر این است که تحسین‌های دیگران را بپذیرید. تشکر کردن برای تحسین و تمجید دیگران هیچ اشکالی ندارد. و بعد از هر تحسین حس خوبی به خودتان پیدا کنید.

17. یاد بگیرید که ذهنتان چطور کار می‌کند.
آدمها با هم فرق دارند اما مسئله مهم‌تر این است که نحوه کارکرد ذهن آنها شباهت‌های زیادی با هم دارد. چیزی که برای بقیه خوب عمل کرده ممکن است برای شما هم موثر باشد. وقتی با عملکرد ذهنتان بیشتر آشنا شوید می‌فهمید که در موقعیت‌های مختلف چه واکنشی خواهد داشت. وقتی خودتان را بهتر بشناسید اعتمادبه‌نفستان بالاتر خواهد رفت.

18. مهارت‌های اجتماعیتان را تقویت کنید.
روابط یکی از مهمترین قسمت‌های زندگی ماست و تقویت مهارت‌های اجتماعی یکی از مهمترین چیزهایی است که هر فردی باید یاد بگیرد. بهتر کردن نتایجی که در این زمینه می‌گیرید و به دست آوردن اطمینان بیشتر به مهارت‌های اجتماعیتان اعتمادبه‌نفستان را به طور کلی بالا خواهد برد.

19. به جای اینکه به درون توجه کنید، به بیرون توجه کنید.
وقتی با دیگران رابطه برقرار می‌کنید و گاهی‌اوقات وقتی تنها هستید، بد نیست که توجه ذهنتان را به بیرون دهید تا به درون. مشکل توجه به درون این است که در بسیاری از موقعیت‌ها باعث می‌شود به ظاهرتان، اینکه چه گفته‌اید و دیگران چه گفته‌اند فکر کنید. تمرکز به بیرون درکنار اینکه به بالا بردن اعتمادبه‌نفستان کمک می‌کند، راهی عالی برای تقویت مهارت‌های مردمی و اجتماعیتان هم هست.

20. اطرافیانتان را از افراد مثبت‌اندیش انتخاب کنید.
افرادیکه با آنها نشست و برخاست می‌کنید می‌توانند موجب شادی یا ناراحتی شما شوند. ازآنجا که ما زمان زیادی را با مردم سپری می‌کنیم، خیلی مهم است که کنار افراد مثبت—یا حداقل به طرزی منطقی خنثی-- باشیم. بودن یک یا دو نفر منفی‌باف می‌تواند تاثیر شگرفی بر شما بگذارد و روز به روز روحیه‌تان را خراب‌تر کند.

21. اطلاعات، تاثیرات و احساسات مثبت جذب کنید.
بیشتر اخبار و حوادث جامعه تصویری منفی از دنیا و خودتان به شما می‌دهد. اطلاعاتی که دوروبرتان است هم درست مثل افراد دوروبرتان می‌توانند تاثیر شگرفی بر شما داشته باشند. خودتان انتخاب کنید که دوست داری چه ببینید، بشنوید و بخوانید. فقط چیزهایی را انتخاب کنید که برایتان فایده‌بخش باشند.

22. مثبت بیندیشید.
اینکه سعی کنید دنیا و زندگیتان را از دریچه‌ای مثبت نگاه کنید کمی سخت است و زمان می‌برد. مخصوصاً اگر سالهای زیادی را با تفکر منفی زندگی کرده باشید.

23. خودتان را با خودتان مقایسه کنید، نه با دیگران.
این درد نالازم زیادی را از زندگیتان بیرون می‌کند. مسئله اینحاست که اگر از یک نفر بگذرید، کس دیگری را می‌بینید که از شما موفق‌تر باشد. و حس برنده بودن موقتیتان دوباره به احساس ترس و اضطراب تبدیل خواهد شد. پس سعی کنید فقط روی خودتان تمرکز کنید، نه آدم‌های دور و برتان و مهم نباشد که دیگران تا چه اندازه موفق هستند. خودتان را با خودتان مقایسه کنید. پیشرفت کنید و رشد خودتان را بررسی کنید و خواهید دید که شادتر، موفق‌تر و بااعتمادبه‌نفس‌تر زندگی خواهید کرد.

24. شکست را دوباره تعریف کنید.
اینکه چطور به شکست نگاه کنید تعیین می‌کند که قبل یا بعد از هر شکست چه اندازه اعتمادبه‌نفستان پایین بیاید. تعریفی از شکست که با آن بزرگ شده‌ایم ممکن است بهترین معنای آن نباشد. اگر به موفق‌ترین آدم‌ها نگاهی بیندازید خیلی زود متوجه می‌شوید که واکنش متفاوتی به شکست دارند که با واکنش آدم‌های عادی فرق می‌کند.
آنها شکست یا طردشدگی را آنقدرها جدی نمی‌گیرند. آنها می‌دانند که اگر شکست بخورند آخر زندگی نیست. برعکس سعی می‌کنند وقتی به هر شکست نگاه می‌کنند قسمت‌های خوب آن را ببینند: اینکه طور می‌توانند از آن درس بگیرند تا برای دفعه بعدی بهتر شوند.
آنها می‌دانند که اگر اولین تلاش کاریشان با شکست مواجه شود برای مدتی احساس خیلی بدی دارد اما در طولانی‌مدت هیچ اشکالی متوجه آنها نیست. آنها از آن درس می‌گیرند و دوباره امتحان می‌کنند. اگر کسی آنها را طرد کند آیا دست برمی‌دارند؟ مطمئناً نه. آنها می‌دانند که هفته بعد یا هفته بعد از آن ممکن است کس دیگری را پیدا کنند که باز برای آنها جذاب باشد.
آنها می‌دانند که آدم‌های خوب زیادی هستند. فرصت‌های شغلی خوب زیادی وجود دارد. اما این را هم یاد گرفته‌اند که برای موفق شدن در هر چیزی باید حداقل 5، 10 یا 20 مرتبه شکست بخورید.
شما روی مهارت‌هایتان کار کرده‌اید تا آنها را تقویت کنید. به شکست یا طردشدن بعنوان چیزی منفی که اگر اتفاق بیفتد زندگیتان تمام خواهد شد نگاه نکنید. شکست را دوباره در ذهنتان تعریف کنید و تاثیر احساسی منفی آن را کمتر کنید. به شکست بعنوان بازخورد روی نقطه‌ای از شما که نیاز به تقویت شدن دارد نگاه کنید. به توصیه‌ای که شکست برایتان دارد گوش دهید و مطمئن باشید که پیشرفت می‌کنید. و با تعریف کرن دوباره شکست برای خودتان دیگر سطح اعتمادبه‌نفستان هربار که شکست می‌خورید افت نمی‌کند.

حرفایی که نباید به کودک زد

می‌ذارمت و می‌رم!»
گفتن این جمله بعد از یک روز سخت و خسته‌کننده که فرزندتان مدام جلوی این مغازه و آن اسباب‌بازی فروشی می‌ایستد و بهانه خرید می‌گیرد قابل درک است، چون کودک شما در شرایط مناسبی قرار ندارد در این مواقع به دلیل رفتاری که بروز داده تنها احساس ناامنی و طردشدگی می‌کند. با به وجود آمدن احساس ناامنی بعد از آن ترس هم ممکن است سراغش بیاید، بنابراین هیچ وقت بچه را از رها کردنش نترسانید. وقتی کنار خیابان شما را معطل‌ می‌کند، بگویید «یا با من بیا یا دستت رو می‌گیرم و با خودم می‌برم.»

«چرا نمی‌تونی شبیه... باشی؟!»
این کاملا واضح است که کوچولوی شما نمی‌تواند شبیه هیچ‌کس دیگری باشد. هیچ کدام از ما نمی‌توانیم. می‌توانیم؟! کم ارزش کردن فرزندتان به او کمک نمی‌کند تا احساس بهتری داشته باشد. با مقایسه کردن کوچولوی‌تان با یک کودک دیگر او احساس می‌کند در مرتبه پایین‌تری قرار گرفته و این راه مناسبی برای مجبور کردن او به انجام فعالیتی خاص نیست. وقتی کودک‌ خودش را پایین‌تر از دیگری حس کند روحیه‌اش را می‌بازد بنابراین باید نقاط قوت و ضعف کودک‌تان را بپذیرید.

«تو واسه من مهم‌نیستی»
شما می‌دانید معنی این جمله چیست. اتفاقا شما اهمیت می‌دهید به همین دلیل است که ناراحت هستید. خب، پس چرا این را می‌گویید و باعث می‌شوید هر دوی شما احساس ناراحتی کنید؟! این نوع از ابراز بی‌توجهی می‌تواند تبدیل به عادت شود. خب، حتما می‌دانید که مهم‌ترین الگوی بچه‌ها پدر و مادر هستند و این رفتارها را الگو‌برداری می‌کنند.

«نمی‌فهمی چی می‌گم؟»
این واضح است که او نتوانسته منظور شما را درک کند بنابراین چرا باید وانمود کند که می‌فهمد؟! حتی بارها تکرار این عبارت هم کمکی به فهمیدن او نمی‌کند و تنها او را تحقیر کرده و شما را بیشتر عصبانی می‌کند. دوباره شروع کنید و این بار سعی کنید بهتر و ساده‌تر توضیح دهید.

«بگو ببخشید!»
در این موقع کودک شما نمی‌فهمد که چرا باید عذرخواهی کند. با این حال ممکن است این کار را بکند. این مهم است که عذرخواهی را به او یاد دهید اما مهم‌تر از آن این است که او بیاموزد چرا باید عذرخواهی کند. به این ترتیب او هم متوجه کارهای اشتباه خود می‌شود و هم راه‌حل جبران آن را می‌آموزد.

به همسرتان محبت کنید تا زندگیتان دچار آفت خیانت نشود

مردانی که عشق ورزیدن را نیاموخته‌اند و زنانی که هیچ عشقی سیرابشان نمی‌کند؛ گاهی ناتوانی مردان در مهرورزی و گاهی نیاز افراط‌گونه زنان به مورد توجه و علاقه بودن، آفت زندگی مشترک می‌شود و سرانجام شومی را رقم می‌زند؛ سرانجامی به اسم خیانت.

به همسرتان محبت کنید تا خیانت نکند
اتفاقی که اگر آن را شوم‌ترین حادثه‌ی زندگی زناشویی ندانیم، دست کم باید از تلخ‌ترین‌ها به حسابش بیاوریم. هر رابطه‌ی زناشویی دو سوی دارد و اگر یک سوی آن گرفتار افراط و تفریط باشد، تعادل رابطه از دست می‌رود و سوء‌تفاهمات بالا می‌گیرد. نیاز افراط‌گونه برخی زنان به مورد توجه بودن و کوتاهی برخی مردان در ابراز محبت نیز نوعی افراط و تفریط‌ است که در نهایت قطار رابطه را از ریل خارج می‌کند و نتیجه احتمالی‌اش هم ترغیب زنِ رابطه به جستجوی منبع جایگزین خواهد بود.
در حقیقت یکی از عواملی که زنان را به دام خیانت و برقراری روابط موازی می‌کشاند، برآورده نشدن نیازهای عاطفی و درونی‌شان است. نیازهایی که یا به دلیل ناتوانی مرد در ابراز محبت باطنی‌اش بی‌پاسخ ‌مانده، یا آن‌قدر دست بالا را گرفته که هیچ‌کس نمی‌تواند برآورده‌اش کند. در این نوشتار مختصر از نقش نیازهای عاطفی زنان و نحوه پاسخگویی به آن‌ها در وقوع خیانت زناشویی سخن خواهیم گفت. چراکه بسیاری از زنان تأمین نیازهای عاطفی را مهمترین هدف ازدواج و تشکیل زندگی مشترک می‌دانند و عدم ارضای این نیاز، احساس محرومیت شدیدی را برای آنان به دنبال خواهد داشت.
حال اگر مرد رابطه آنچنان در بند کلیشه‌های جنسیتی گرفتار باشد که نتواند نیازهای عاطفی و روانی همسرش را برآورده سازد، بخش مهمی از نیازهای زن بی‌پاسخ می‌ماند و تعلق و دلبستگی او به زندگی زناشویی‌اش رنگ می‌بازد. در حقیقت نظام مردسالاری با خلق آن دسته از کلیشه‌های جنسیتی که مردان را از بیان عواطف و احساساتشان باز می‌دارد و ابراز احساس را به عنوان امری زنانه تقبیح می‌کند، در وقوع خیانت زناشویی نیز مۆثر است. کلیشه‌های جنسیتی به عنوان آموزه‌هایی که فرآیند درونی کردن آن از لحظه‌ی تولد آغاز می‌شود، مبنای رفتار و احساس شخص را نسبت به خود و جنس مخالف‌اش شکل می‌دهد و با پاگذاشتن فرد به سن بلوغ و تشکیل زندگی مشترک، حدود رابطه‌ی او با شریک زندگی‌اش را نیز تعیین می‌کند.
بدین ترتیب والدینی که در ابراز محبت به فرزندان ذکورشان خساست به خرج می‌دهند و دائما آنان را به سرکوب کردن و پنهان داشتن احساساتشان تشویق می‌کنند، در حقیقت روابط عاطفی آینده‌ی آنان را به خطر انداخته‌اند. چنین مردانی در زندگی زناشویی‌شان نیز قادر به ابراز احساس و بیان نیازهایشان نیستند و همسران‌شان را هم ناکام می‌گذارند. شریک زندگی این مرد سرکوب‌شده پس از مدتی درمییابد که مرد زندگی‌اش از پس ارضاء نیازهای عاطفی او برنمی‌آید و وی را از نظر عاطفی تنها گذاشته است. و همین جاست که نطفه‌ی جستجو برای رابطه‌ای ارضاکننده‌تر شکل می‌گیرد و گاهی نیز به ثمر می‌نشیند.
برای زنی که از کمبود محبت و عقده‌های کهنه‌ی عاطفی رنج می‌برد، هیچ رابطه‌ای عمیق و ارضاء کننده‌ نیست. نه تنها رابطه او با همسرش، که هیچ رابطه‌ی موازی دیگری نیز نمی‌تواند خلاءهای درونی او را جبران کند و حس واقعی دوست‌داشتنی بودن را به او هدیه دهد
اما اقدام زن به خیانت زناشویی و عطش او برای دوست‌داشته شدن و مورد توجه بودن، همیشه نتیجه‌ی ناتوانی مرد رابطه در ابراز محبت و بیان احساسش نیست. این مسئله گاهی از عطش سیراب نشدنی زنِ رابطه به توجه و عشق نیز سرچشمه می‌گیرد. عطشی که در عقده‌های کودکی و کمبودهای عاطفی نخستین سال‌های زندگی‌اش ریشه دارد. در حقیقت فقدان امنیت عاطفی و بی‌بهره ماندن از تجربیاتی که احساس واقعی دوست داشته شدن و مورد توجه بودن را برای همیشه در او تثبیت کند، وی را به جستجویی بی‌پایان برای یافتن منابع جایگزینِ عشق و توجه وامی‌دارد.
می‌توان گفت برای زنی که از کمبود محبت و عقده‌های کهنه‌ی عاطفی رنج می‌برد، هیچ رابطه‌ای عمیق و ارضاء کننده‌ نیست. نه تنها رابطه او با همسرش، که هیچ رابطه‌ی موازی دیگری نیز نمی‌تواند خلاءهای درونی او را جبران کند و حس واقعی دوست‌داشتنی بودن را به او هدیه دهد. او با اولین نگاه دل می‌بازد و در برابر نخستین وسوسه‌ها تسلیم می‌شود. برای کسی که حسرت دوست داشته شدن را به دوش می‌کشد و تشنه محبت است، هر رابطه‌ی تازه‌ای فرصتی است برای عقده‌گشایی. عقده‌هایی که البته هرگز گشوده نمی‌شوند و با هر رابطه‌ی تازه‌ای تنها کورتر و عمیق‌تر می‌شوند.

چگونه از همسرمان عذر خواهی کنیم؟

همه ما آدم ها گاهی اشتباه می کنیم، گاهی دل یکدیگر را ناخواسته می شکنیم و این پایان موضوع نیست بلکه باید این اشتباه را جبران کنیم.
عذر خواستن یکی از موثر ترین روشهایی است که می تواند آتش معرکه را در خانواده خاموش کند و جو آرامی را دوباره به خانه تان بر گرداند.

اما عذر خواهی هم مانند هر کار دیگری ،چم و خم های مخصوص به خود را دارد مانند :

1 - انتقاد را با گشاده رویی بپذیرید چون همیشه حق با شما نیست
در مجادله ای که هر دوی شما تصور می کنید حق با شماست و مشکل مربوط به طرف مقابل می باشد به ویژه اگر قبلا نیز مکررا بر سر موضوع فعلی بحث کرده اید, لطفا انتقاد همسر خود را با روی باز و به راحتی گوش کنید.

2 - موقتا به جای خلوتی بروید
در اوج بحث فشار خونتان بالا می رود و تپش قلبتان بالا می رود و ممکن است چیز هایی بگویید که لزوما بیان آنها منظوری ندارید . همیشه به مکانی خلوت نیاز دارید که در آن از هم جدا شده آرام گرفته و افکار خود را جمع کنید.

3 - گذشته را یاد آوری نکنید
به چیزی که اکنون در حال روی دادن است توجه کنید . آتش بیار معرکه شدن راهی به جایی نخواهد برد و با فراموش کردن گذشته زودتر به توافق می رسید.

4 - به همسرتان بگویید که دشمن اش نیستید
اگر به آرامی در مورد موضوعی بحث می کنید و همسرتان به یکباره صدایش را بالا برده و از کوره در می رود کافی است به طرفش رفته و محبت تان را به او نشان دهید. دست خو را به آرامی در دستش قرار دهید تا بفهمد که این مجادله بی اهمیت است.

5 - محیط دور و برتان را منظم و آراسته کنید
محیط اطراف تاثیر مستقیمی روی احساسات ما دارد. عصبانیت یک احساس خشن است اما با مراقبت همراه با توجه محبت آمیز همیشه می توان آن را کنترل کرد.

6 - نترسید ومشکل ترین کلمه را به زبان بیاورید
یک عذر خواهی واقعی می تواند یکی از دشوارترین پیشنهاداتی باشد که ما ارائه می دهیم! بر خلاف تصور عموم همه افراد قادر به زبان آوردن این کلمه بوده و تا به حال هیچ کس بعد از گفتن آن غش نکرده است.

7 - جمله ای دلپذیر به او بگویید
گاهی اوقات فراموش کردن حرفهای آزار دهنده کسی که دوستش دارید مشکل به نظر می رسد اما اگر چیزی قابل تعریف را با آن بیاموزید روبه رو شدن با مسائل بسیار آسان تر خواهد شد.

8 - بگویید که دوستش دارید
هنگامی که می خواهید به حالت آشتی و صلح برگردید به همسرتان بگویید که دوستش دارید. اطمینان دادن در مورد این موضوع که احساس شما نسبت به همسرتان هیچ گاه و تحت هیچ شرایطی تغییر نخواهد کرد,بسیار خوب است.

9 - قانون طلایی : ببخشید و فراموش کنید
عذر خواهی تنها به این معنا نیست که بگویید متاسفید بلکه باید آن اتفاق را برای همیشه فراموش کنید. در حقیقت فراموشی باعث می گردد که مسئله مورد نظر راه بازگشت و سرایت دوباره به رابطه تان را نداشته باشد.

اختلال وسواس فکری- عملی چیست؟

افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری - عملی، یا دچار وسواس های عملی، یا دچار وسواس های فکری و یا دچار هردو باهم هستند .
منظور از وسواس فکری، افکار، تصویر های ذهنی، یا میل های ناگهانی به انجام کاری یا گفتن چیزی است که فرد را ناراحت می کند و دایماً هم در ذهن تکرار می شوند. منظور از وسواس عملی، رفت ارهایی است که فرد احساس می کند مجبور است آن ها را تکرار کند تا اضطرابش کاهش پیدا کند یا جلوی یک اتفاق بد گرفته شود . اغلب آدم های مبتلا به وسواس فکری - عملی هم افکار ناراحت کننده و هم رفتارهای تکرار شونده را تجربه م یکنند.

رایج ترین وسواس های فکری عبارتند از:

∗ ترس از نجس شدن یا نجس کردن

∗ ترس از دست زدن به چیزهای سمی یا آلوده

∗ ترس از آسیب رساندن به کسی یا کشتن کسی که معمولاً این فکر در مورد افراد نزدیک و کسانی که فرد

آن ها را دوست دارد است.

∗ ترس از فراموش کردن انجام کاری مثل قفل کردن در، بستن شیر گاز

∗ ترس از انجام کاری غیر اخلاقی یا انجام رفتاری خجالت آور

∗ ترس از ابتلا به یک بیماری مثل ایدز یا سرطان

رایج ترین وسواس های عملی عبارتند از:

∗ شستشو و آب کشی مکرر و طولانی مثل شستن مکرر دست ها در طول روز

∗ وارسی و چک کردن افراطی مثل چندین بار قفل کردن در

∗ اعمال تکراری مثل 16 بار چراغ را خاموش کردن

∗ جمع کردن و انبار کردن چیزهای ب یمصرف مثل روزنامه یا وسایل غیرقابل استفاده

∗ قرار دادن اشیا و وسایل به صورت قرینه یا براساس یک نظم خاص

بیشتر آدم هایی که مبتلا به این اختلال هستند می دانند که ترس های آن ها کاملاً واقعبینانه نیستند . خیلی از این افراد می دانند که رفتار وسواسی آن ها بی معنی و بی هوده است ولی نمی توانند جلوی خود را بگیرند، انگار که مجبورند این رفتارهای تکراری انجام دهند.

اختلال وسواس فکری - عملی بیماری شایعی است. از هر چهل نفر یکی در طول زندگی اش به این بیماری مبتلا می شود. وسو اس می تواند مشکلات جدی برای فرد ایجاد کند . آدم های مبتلا به وسواس ساعت های زیادی در طول روز مشغول انجام رفتارهای وسواسی خود هستند . به همین دلیل این افراد فرصت کافی برای رسیدگی به امور خانواده خود را ندارند . علاوه براین بسیاری از افراد مبتلا به وسواس فکری - عملی از مکان ها و موقعیت هایی که در آنها اضطراب ایجاد می کند نیز اجتناب می کنند. برخی از آنها عملاً خانه نشین می شوند. بیشتر اوقات فرد یا افرادی در خانواده به آنها کمک می کنند تا از عهده انجام مناسک و تشریفات وسواسی خویش برآیند.

علل اختلال وسواس فکری- عملی چیست؟
دلایل این اختلال دقیقاً شناسایی نشده اند. این اختلال یک جنبه ی ارثی دارد . اعضای خانواده افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی اغلب مبتلا به همین اختلال و سایر اختلالات اضطرابی هستند . البته توارث تنها دلیل وسواس نیست . یادگیری و فشارهای زندگی نیز سهمی در شکل گیری این اختلال دارند.

اختلال وسواس فکری عملی چگونه به وجود می آید؟
پژوهش ها نشان داده اند که 90 % افراد افکاری شبیه به افکاری که بیماران وسواسی را ناراحت می کند دارند ولی این افکار افراد مبتلا به این اختلال را بیشتر از دیگران ناراحت می کنند. بیشتر اوقات افکاری که باعث نگرانی افراد مبتلا به وسواس می شود مغایر با باورها و ارزش های آنها است . مثلاً یک فرد بسیار مذهبی و معتقد از این می ترسد که مبادا به مقدسات توهین کند یا کفر بگوید و یا یک مادر دلسوز می ترسد که مبادا به فرزندش آسیبی برساند . با توجه ب ه این که افرادی که مبتلا به وسواس م ی شوند به خاطر داشتن این گونه افکار بسیار ناراحت هستند و سعی می کنند از این افکار اجتناب کنند . آنها اغلب سعی می کنند خودشان را م جبور به متوقف کردن افکارشان کنند . مشکل این جاست که هرچه بیشتر سعی می کنی در باره ی چیزی فکر نکنی، در نهایت بیشتر به آن فکر خواهی کرد. می توانید همین حالا این پدیده را امتحان کنید : سعی کنید به مدت 60 ثانیه به یک فیل صورتی فکر نکنید! به احتمال زیاد اولینچیزی که به ذهن شما می آید آن چیزی است که سعی می کنید به آن فکر نکنید؛ یعنی یک فیل صورتی . زمانی که آدم ها در می یابند که نمی توانند از افکار ناراحت کننده اجتناب کنند، به فکر راه حل های دیگری برای کاهش اضطراب می افتند. ممکن است شروع به انجام کارهایی کنند مثل ش ستن زیاد یا زیر لب دعا خواندن. این کارها معمولاً اضطراب آنها را کاهش می دهد. فقط مشکل اینجاست که رهایی از اضطراب موقتی است . خیلی زود شرایط به گونه ای در می آید که آنها باید آن عمل را بیشتر و بیشتر انجام دهند تا حالشان بهتر شود. خیلی زود این عمل به صورت یک رفتار وسواسی درمی آید.

3 درمان رفتاری شناختی اختلال وسواس فکری- عملی چه می کند؟
افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری - عملی از این می ترسندکه اگر به افکار وسواسی شان میدان بدهند و هیچ عمل وسواسی برای جبران آنها انجام ندهند، بیشتر و بیشتر مضطرب خواهند شد و نخواه ند توانست این اضطراب را تحمل کنند . آنها اغلب از این نگرانند که مبادا دیوانه شوند . هدف درمان شناختی - رفتاری این است که به شما کمک کند که یاد بگیرید اضطراب خود را بدون انجام رفتارهای وسواسی کنترل کنید . در این درمان شما راهبردهایی نظیر تمرین های آرامسازی و شی وه های تفکری را که باعث کاهش اضطراب می شوند یاد خواهید گرفت . همچنین دراین درمان می آموزید که اگر به جای اجتناب از افکارتان با آنها مواجه شوید، آنها کنار می روند. شاید باور کردنش سخت باشد ولی حقیقت دارد . درمانگرتان به شما کمک می کند با چیزهایی که بیشتر از ه مه از آنها می ترسید به تدریج روبرو شوید تا بالاخره زمانی فرا برست که بتوانید ترستان را بدون انجام رفتارهای وسواسی مهار کنید . درمان شناختی- رفتاری وسواس فکری - عملی معمولاً حدود 20 جلسه طول می کشد. ممکن است درمان برای کسانی که علایم وسواسشدیدتری دارند، بیشت ر از این طول بکشد . پژوهش های انجام شده در این زمینه نشان داد ه اند که بیش از 80 % کسانی که درمان شناختی- رفتاری خود را تا آخر ادامه م ی دهند، در حد متوسط تا قابل ملاحظه ای بهبود می یابند. خیلی پیش می آید که بعد از پایان درمان گاهی افکار یا تمایلات وسواسی به س راغ فرد بیایند ولی به طور کلی بیماران احساس کنترل بیشتری داشته و م ی توانند از زندگی لذت ببرند . پژوهش ها همچنین نشان داده اند که اغلب افرادی که درمان را به پایان برده اند، بعد از اتمام درمان در دراز مدت حالشان بهتر است.

آیا دارو مفید و مؤثر است؟
داروهایی ک ه بیشترین اثربخشی را در درمان اختلال وسواس فکری - عملی دارند، سطح شیمیایی سروتونین را در مغز افزایش می دهند. پزشک یا روانپزشک شما دارویی را برای شما تجویز می کند که بیشترین سود را برایتان داشته باشد . مطالعات نشان داده اند50درصد بیماران با دارو بهبود قاب ل ملاحظه پیدا می کنند. البته اغلب بیماران درمی یابند که علایم آنها با قطع دارو عود می کند . به - که 60 همین دلیل بهتر است همیشه درمان شناختی - رفتاری نیز به دارودرمانی افزوده شود . برای برخی بیماران ترکیب دارودرمانی و شناخت درمانی بهترین نتایج را به بار می آورد.

از شما به عنوان بیمار چه انتظار م یرود؟
معمولاً در اوایل درمان بیمار مضطرب بوده و در مورد امکان بهبودش با این روش شک دارد. اگر این حالت را دارید، بهترین کار این است که این نوع درمان را امتحان کنید . درمانگرتان راه های جدیدی برای مقابله با اضطراب به شما می آموزد و به شما یاد م یدهد چطور با چیزهایی که از آنها می ترسید روبرو شوید . از شما خواسته خواهد شد که مهارت هایی را که در جلسات می آموزید، بین جلسات تمرین کنید . اگر تمرین هایی که درمانگرتان توصیه می کند را بین جلسات انجام بدهید و درمان را تکمیل کنید، حالتان بسیا ر بهتر خواهد شد.