روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

روانشناسی خودمانی | مشاوره خصوصی

اطلاعات روانشناسی خود را افزایش دهید. از مشاوره خصوصی بهترین نتیجه را بگیرید

اختلال شخصیت وابسته

انسان موجودی اجتماعی است که تا حدودی به اطرافیانش وابستگی دارد، ولی مشکل زمانی آغاز می شود که این وابستگی حالتی افراطی و بیمارگونه پیدا می کند. یکی از دلایل شایع برای چنین وضعیتی، وجود اختلال در شخصیت افراد است. بیماران مبتلا به این حالت، نیازهای خود را تحت الشعاع نیازهای دیگران قرار می دهند، مسؤولیت های مهم زندگی خود را به گردن دیگران می اندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر برای مدتی کوتاه تنها بمانند، احساس ناراحتی زیادی می کنند. روان پزشکان به این حالت می گویند: اختلال شخصیت وابسته. این اختلال در میان خانم ها شایع تر از آقایان است. به تازگی مطالعاتی در کشورهای غربی صورت گرفته که نشان می دهد فرزندان کوچک خانواده با احتمال بیشتری در معرض خطر ابتلا هستند. افرادی هم که در کودکی بیماری جسمی و ذهنی داشته اند، ممکن است بیش از بقیه مستعد این اختلال باشند. مشخصه این افراد، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه پذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر در کلیه ابعاد زندگی آنهاست. افراد مبتلا، از تصمیم گیری عاجزند مگر آن که با دیگران به مقدار بسیار زیادی مشورت کرده و کاملاً مطمئن شده باشند. آنها از موقعیت های مسؤولیت آور پرهیز می کنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش رهبر را در جایی به عهده بگیرند، به شدت مضطرب می شوند و ترجیح می دهند تحت سلطه باشند. پافشاری در انجام تکالیفی که مربوط به خودشان است را دشوار می یابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند، مداومت در آنها کاری سهل و آسان محسوب می شود. این بیماران دوست ندارند تنها باشند و دل شان می خواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او وابسته شوند.
همین نیاز آنها- دلبستگی به فرد دیگر- است که روابط شان را خدشه دار می کند. آنها حتی از ابراز احساسات پرخاشگرانه خود نیز می ترسند و به همین دلیل این دسته از افراد ممکن است همسری بدرفتار یا بی وفا را مدت ها تحمل کنند، فقط برای آن که احساس دلبستگی شان به او خدشه دار نشود.
علایم معمول
معیارهای تشخیصی برای افراد با وابستگی بیمارگونه و مفرط، به طور خلاصه به شرح زیر است:
* نیازی نافذ، فراگیر و افراطی به مراقبت شدن که به سلطه پذیری، وابستگی و ترس از جدایی بینجامد.
* این حالت از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه های گوناگون به چشم آید که نشانه هایش وجود حداقل پنج مورد از موارد ذکر شده در زیر باشد:
1- بدون توصیه و اطمینان بخشی فراوان دیگران، در گرفتن تصمیمات روزمره مشکل داشته باشد( مثل پوشیدن لباس یا انتخاب غذا در رستوران).
2- نیازمند آن باشد که دیگران مسؤولیت بیشتر مسایل عمده زندگی اش را برعهده بگیرند( مثل خرید خانه، انتخاب همسر، تعیین رشته تحصیلی و غیره).
3- به دلیل ترس از برخوردار نشدن از حمایت یا تأیید دیگران، در ابراز مخالفت با آنها مشکل داشته باشد که این امر به دلیل فقدان اعتماد به قضاوت ها یا توانایی های خود باشد، نه فقدان انگیزه یا انرژی.
4- در کسب حمایت و پشتیبانی دیگران بیش از حد معطل بماند، تا جایی که حتی حاضر شود کارهایی را که دوست ندارد، به خاطر دیگری انجام دهد و این امر حالتی تکرار شونده در روند زندگی فرد داشته باشد.
5- در تنهایی احساس ناراحتی یا درماندگی کند، به دلیل ترس مبالغه آمیز از نداشتن قدرت مراقبت از خود.
6- با ختم یک رابطه صمیمانه، فوراً به جستجوی رابطه ای دیگر برآید تا آن را منبع مراقبت و حمایت از خود قرار دهد.
7- ذهنش به طرزی غیرواقع گرایانه به این اندیشه مشغول باشد که مبادا برای مراقبت از خود، تنهایش بگذارند.
مجموعه صفات فوق باعث می شود کارکرد شغلی این افراد اغلب مختل باشد، به طوری که نمی تواند مستقلاً و بدون نظارت دقیق شخص دیگری کارهای خود را انجام دهند.
* روابط اجتماعی آنها اغلب فقط با کسی است که می توانند به او وابسته شوند و خیلی از این افراد مورد بدرفتاری جسمی یا روحی- روانی قرار می گیرند، فقط به این علت که با جرأت نیستند و در نتیجه نمی توانند ابراز وجود کرده و از حق و حقوق خود دفاع کنند.
* اگر غیبت فردی که به او وابسته اند طولانی شود، بیمار در معرض خطر اختلال افسردگی قرار می گیرد.
پشت پرده وابستگی
حقیقت این است که صفت وابستگی در بسیاری از اختلالات روان پزشکی دیده می شود. جالب است بدانیم یک بیماری روان پزشکی وجود دارد که طی آن بیمار مبتلا از تنها ماندن در فضاهای باز به شدت وحشت دارد و در صورت تنها ماندن در چنین شرایطی، حملات شدید اضطراب را تجربه می کند. به طور طبیعی این بیماران اغلب برای خارج شدن از منزل نیاز به همراهی فرد دومی دارند که در اکثر موارد این فرد دوم، همسر آنها است و در اینجا هم یک نوع وابستگی بیمارگونه ملاحظه می شود. بنابراین کمک گرفتن از پزشک متخصص برای افتراق انواع مختلف وابستگی که در بیماری های متنوع روان پزشکی رخ می دهد، امری لازم و گاه ضروری است.
... و اما درمان
خوشبختانه درمان اختلال شخصیتی وابسته با نتایج خوبی همراه است و اغلب نتیجه بخش می باشد. پایه اصلی درمان بر روش های غیردارویی بنا شده. یکی از آنها درمان های مبتنی بر بینش است که بیمار بتواند صورت های اولیه رفتار خود را بشناسد و با حمایت درمانگر به فردی مستقل تر، با جرأت تر و با اتکا به نفس بیشتر تبدیل شود. طبیعی است که ایجاد این تغییرات نیاز به زمان دارد. بنابراین صبر و حوصله و بردباری کمک زیادی به پیشرفت می کند. رفتاردرمانی، جرأت آموزی، خانواده درمانی و گروه درمانی نیز از جمله سایر روش های غیردارویی هستند که به کار می روند و در بسیاری از بیماران نتایج موفقیت آمیزی هم داشته اند.
اگرچه از روش های دارویی هم برای درمان این مشکل استفاده می شود اما روش های غیردارویی، آثاری دیرپا و ماندگار بر جا می گذارند و به این ترتیب بیماری که تحت این دسته از درمان ها قرار گیرد، تا سال های سال قادر به بهره مندی از یک زندگی طبیعی خواهد بود.

10 نکته ای که آقایان باید بدانند

فرمان اول: علاقه ات را مخفی نکن!
ما آدم ها همگی دل مان می خواهد و به قول بعضی ها حتی نیاز داریم که دوست مان داشته باشند. البته زنان کمی بیشتر از مردان. پس ابراز علاقه روزانه به همسرتان را فراموش نکنید. خوش بختانه به تهیه کادوی روزانه و برپایی جشن و دعوت به شام و ناهار و این حرف ها نیازی نیست. البته این چیزها اگر به صورت گه گاهی و به مناسبت باشد، واقعا خوب است. هر روز که نمی توانید از این کارها بکنید، اما هر روز می توانید با یک یا چند جمله ساده و کوتاه، دل همسرتان را همراه تر کنید. البته دروغ نگویید، چون زنان لااقل خودشان اعتقاد دارند که مردان دروغ گو را از مردان راست گو خیلی زود تشخیص می دهند. ضمن این که اساسا دروغ گفتن، کار خوبی هم نیست
.
فرمان دوم: بگذر
هیچ انسانی کامل نیست. همسر شما هم مثل خود شما قطعا روزهایی در زندگی اش داشته یا خواهد داشت که مثلا ناراحت باشد، خُلقش تنگ باشد، حوصله نداشته باشد و یا . . . حق مسلم اوست که در چنین روزهایی از درک و گذشت شما بهره مند شود. واقعا شما این همه درک و گذشت تان را می خواهید کی و کجا خرج کنید؟ مگر در رادیو تلویزیون نشنیده اید که هیچ رابطه تنگاتنگی بدون گذشت و درک متقابل، پایدار نمی ماند؟ بگذرید!

فرمان سوم: حرف بزن
همه حرف هایتان را توی محل کارتان خرج نکنید. کمی را هم نگه دارید برای خانه و خانواده! اجازه ندهید که گفت وگوهای شما با همسرتان فقط در پیرامون فرزندان و کار روزانه و وضع معیشتی و آب و هوا باشد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، ازدواج تان در معرض خطر قرار می گیرد. ما گفتیم!

فرمان چهارم: وقت بگذار
مبادا همسرتان احساس کند که شما کارتان یا دوستان تان یا هر چیز و هر کس دیگری را به او ترجیح می دهید، چون در این صورت کلاه تان پس معرکه است. ضمن این که آن چیز دیگر یا آن کس دیگر را هم این جوری بدبخت می کنید. دوستانه و صمیمانه توصیه می کنم که برای همسرتان وقت بگذارید. نه به این معنا که اگر وقت اضافه ای پیدا کردید آن را به همسرتان اختصاص بدهید. نه! او باید احساس کند که شما او را در برنامه های روزانه تان لحاظ می کنید/

فرمان پنجم: نگو نه!
اگر نه” گفتن به همسرتان عادت تان شده است، خدا به تان رحم کند، چرا که تا جدایی راهی نمانده است. به گمانم، دارید به ترکستان می روید. برگردید. شاید بشود در این نه” گفتن ها تجدید نظر کرد. تجدید نظر کنید. موافقت کردن با خواسته های معقول همسرتان می تواند به شکل خیره کننده ای رابطه تان را محکم و استوار کند.

فرمان ششم: گوش کن
برای یک زن، هیچ چیز دلسردکننده تر و آزار دهنده تر از این نیست که احساس کند احساسات و افکارش را با مردی مطرح کرده که عملا به حرف هایش گوش نمی داده است. همسرتان توقع دارد شما حرف هایش را نه فقط با گوش، که با دل و جان بشنوید. خب، این که دیگر تقاضای بزرگی نیست. گوش کنید دیگر.

فرمان هفتم: مودب باش
چند وقت به چند وقت کلمات و عباراتی مانند لطفا ، بی زحمت ، دستت درد نکنه ، خسته نباشی و مانند این ها را به همسرتان می گویید؟! متاسفانه خیلی از زوج های جوان، خیلی زود فراموش می کنند که رعایت ادب و نشان دادن محبت برای حفظ و تداوم ازدواج از نان شب هم واجب تر است. شما فراموش نکنید.

فرمان هشتم: کمکش کن
یکی از مسایلی که منجر به جر و بحث های هر روزه می شود، این است که زن و مرد هر کدام شان چه قدر از بار زندگی مشترک را به دوش می کشند. قبول کنید که انصاف نیست تمام کارهای کسالت بار خانه و امور مربوط به فرزندان را فقط همسرتان به عهده بگیرد. شما بدون این که وظیفه تان پیوسته گوشزد شود، باید بخشی از این نوع کارها را به عهده بگیرید. به عهده بگیرید و غایله را ختم کنید.

فرمان نهم: مرخصی بده
چند روز در ماه به همسرتان مرخصی بدهید. نه به این معنا که او را تنها به مسافرت بفرستید و خودتان در خانه با خیالی راحت و آسوده، خوش بگذرانید. نه! منظورم این است که او را برای چند روز در ماه از انجام کار منزل کاملا معاف کنید و خودتان به تنهایی تمام کارها را به عهده بگیرید. او لااقل چند روز در ماه اصلا نباید نگران شما و فرزندان و کار منزل باشد. این حق مسلم همسر شماست که چند روزی را فارغ از این نگرانی ها استراحت کند. به علاوه او از نظر روحی و جسمی هم به چنین مرخصی هایی شدیدا نیازمند است. حرف حق را باید گفت. ببخشید.

فرمان دهم: سالم باش
خیلی از مردان، کله شق بازی در می آورند و به سلامت شان چندان توجهی نمی کنند. خب، این کار واقعا خودخواهانه است. باید همسرتان را هم در نظر داشته باشید. او شریک زندگی شماست. از عادات زیان آور بپرهیزید و در خصوص مسایل بهداشتی مسوولانه رفتار کنید.

گاهی به بچه ها بگوئید نه

تو صف فروشگاه با سبدم ایستاده بودم. جلوتر از من یه خانم با دختربچه ۸-۹ ساله‌ش بود و داشت خریداش رو روی میز صندوقدار می‌چید. دختر شیرین و بامزه‌ش یه بسته پاستیل رو مدام از جلوی صندوقدار برمی‌داشت و تو خریدای مادرش می‌ذاشت و مادرش برمی‌داشت و تو قفسه جا می‌داد. اون زن بیشتر از ۳۰۰ هزار تومن خرید کرده بود و حتما دلیل مهمی داشت که یه بسته پاستیل ۵۰۰ تومنی رو برای بچه‌ش نمی‌خرید. آیا اون زن مادر بدی بود؟
اگه بچه‌ها رو دوست دارید، اگه مسئول تربیت بچه‌ای هستید که همه دنیا رو براش می‌خواهید و آرزو می‌کنید هیچ وقت تو زندگی‌ش شکست نخوره، بهش “نه” هم بگید تا نه گفتن و نه شنیدن رو یاد بگیره.
برای روانشناسا قدرت به تعویق انداختن خواسته‌ها، یکی از ملاک‌ها بلوغ یه آدمه و آدما این قدرت رو به مرور به دست میارن. ما تو روند زندگی و رشدمون یاد می‌گیریم از خیر یه چیزایی که می‌خواهیم بگذریم، یاد می‌گیریم چیزی که می‌خواهیم رو با شرایط و امکانات‌مون بسنجیم و شاید مجبور شیم تحقق خواسته‌مون رو عقب بندازیم. خواسته‌مون ممکنه خرید یه لباس باشه، یا یه خونه، یا بدست آوردن یه رابطه خوب با کسی که دوست‌ش داریم.
بچه‌هاخواسته‌های زیادی ندارن، شاید همه چیزایی که می‌خوان رو بشه با کمی پول بیشتر تهیه کرد. اما نباید این کار رو بکنید و به همه خواسته‌های بچه‌ها آره بگید. دلیل “نه” تون رو توضیح بدید و ازش بخواهید که توضیح شما رو درک کنه. مثلا اگه یه اسباب‌بازی تازه می‌خواد بهش بگید که پول‌تون برای خریدش نمی‌رسه. بچه‌ها می‌تونن معنی محدود بودن پول و محدود بودن حق‌شون برای خواستن رو بفهمن.
بچه ممکنه برای خوردن یه بستنی یا یه بسته چپس گریه کنه. کمی تحمل کنید و بهش بگید چون براش ضرر داره بهش نمی‌دید. گریه‌هاش بالاخره تموم می‌شه و یاد می‌گیره که همیشه قرار نیست در ازای گریه چیزی که می‌خواد رو بدست بیاره. بچه‌هایی که برای بدست آوردن هر چیزی گریه می‌کنن تقصیری ندارن، این ما هستیم که برای ساکت کردن بچه چیزی رو که می‌خواسته بهش دادیم و به طور غیرمستقیم یادش دادیم که: اینو نمی‌گیری مگه اینکه به اندازه کافی گریه کنی.
خانواده‌ای که بدون “نه” هر سرویسی به بچه‌شون دادن و به خودشون افتخار می‌کنن که هیچ وقت دل بچه‌شون رو نشکستن باید منتظر باشن تا از لحظه‌ای که بچه‌شون وارد جامعه شد هر روز خدا دلش بشکنه. این بچه‌ها کافیه تو کنکور رد شن، عاشق شن و نه بشنون، فرم استخدام پر کنن ولی استخدام نشن و … تا دنیا براشون به آخر برسه.
به بچه‌هایی که دوست‌شون دارید در کنار همه آره‌ها و عشق‌هایی که می‌دید، نه هم بگید تا شادتر و قوی‌تر زندگی کنن.

اختلال شخصیت وابسته

انسان موجودی اجتماعی است که تا حدودی به اطرافیانش وابستگی دارد، ولی مشکل زمانی آغاز می شود که این وابستگی حالتی افراطی و بیمارگونه پیدا می کند. یکی از دلایل شایع برای چنین وضعیتی، وجود اختلال در شخصیت افراد است. بیماران مبتلا به این حالت، نیازهای خود را تحت الشعاع نیازهای دیگران قرار می دهند، مسؤولیت های مهم زندگی خود را به گردن دیگران می اندازند، به خود مطمئن نیستند و اگر برای مدتی کوتاه تنها بمانند، احساس ناراحتی زیادی می کنند. روان پزشکان به این حالت می گویند: اختلال شخصیت وابسته. این اختلال در میان خانم ها شایع تر از آقایان است. به تازگی مطالعاتی در کشورهای غربی صورت گرفته که نشان می دهد فرزندان کوچک خانواده با احتمال بیشتری در معرض خطر ابتلا هستند. افرادی هم که در کودکی بیماری جسمی و ذهنی داشته اند، ممکن است بیش از بقیه مستعد این اختلال باشند. مشخصه این افراد، رفتاری حاکی از وابستگی و سلطه پذیری به صورت الگویی نافذ و فراگیر در کلیه ابعاد زندگی آنهاست. افراد مبتلا، از تصمیم گیری عاجزند مگر آن که با دیگران به مقدار بسیار زیادی مشورت کرده و کاملاً مطمئن شده باشند. آنها از موقعیت های مسؤولیت آور پرهیز می کنند و اگر از آنها خواسته شود که نقش رهبر را در جایی به عهده بگیرند، به شدت مضطرب می شوند و ترجیح می دهند تحت سلطه باشند. پافشاری در انجام تکالیفی که مربوط به خودشان است را دشوار می یابند، اما اگر قرار باشد آن تکالیف را برای کسی دیگر انجام دهند، مداومت در آنها کاری سهل و آسان محسوب می شود. این بیماران دوست ندارند تنها باشند و دل شان می خواهد کسی را پیدا کنند که بتوانند به او وابسته شوند.
همین نیاز آنها- دلبستگی به فرد دیگر- است که روابط شان را خدشه دار می کند. آنها حتی از ابراز احساسات پرخاشگرانه خود نیز می ترسند و به همین دلیل این دسته از افراد ممکن است همسری بدرفتار یا بی وفا را مدت ها تحمل کنند، فقط برای آن که احساس دلبستگی شان به او خدشه دار نشود.
علایم معمول
معیارهای تشخیصی برای افراد با وابستگی بیمارگونه و مفرط، به طور خلاصه به شرح زیر است:
* نیازی نافذ، فراگیر و افراطی به مراقبت شدن که به سلطه پذیری، وابستگی و ترس از جدایی بینجامد.
* این حالت از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه های گوناگون به چشم آید که نشانه هایش وجود حداقل پنج مورد از موارد ذکر شده در زیر باشد:
1- بدون توصیه و اطمینان بخشی فراوان دیگران، در گرفتن تصمیمات روزمره مشکل داشته باشد( مثل پوشیدن لباس یا انتخاب غذا در رستوران).
2- نیازمند آن باشد که دیگران مسؤولیت بیشتر مسایل عمده زندگی اش را برعهده بگیرند( مثل خرید خانه، انتخاب همسر، تعیین رشته تحصیلی و غیره).
3- به دلیل ترس از برخوردار نشدن از حمایت یا تأیید دیگران، در ابراز مخالفت با آنها مشکل داشته باشد که این امر به دلیل فقدان اعتماد به قضاوت ها یا توانایی های خود باشد، نه فقدان انگیزه یا انرژی.
4- در کسب حمایت و پشتیبانی دیگران بیش از حد معطل بماند، تا جایی که حتی حاضر شود کارهایی را که دوست ندارد، به خاطر دیگری انجام دهد و این امر حالتی تکرار شونده در روند زندگی فرد داشته باشد.
5- در تنهایی احساس ناراحتی یا درماندگی کند، به دلیل ترس مبالغه آمیز از نداشتن قدرت مراقبت از خود.
6- با ختم یک رابطه صمیمانه، فوراً به جستجوی رابطه ای دیگر برآید تا آن را منبع مراقبت و حمایت از خود قرار دهد.
7- ذهنش به طرزی غیرواقع گرایانه به این اندیشه مشغول باشد که مبادا برای مراقبت از خود، تنهایش بگذارند.
مجموعه صفات فوق باعث می شود کارکرد شغلی این افراد اغلب مختل باشد، به طوری که نمی تواند مستقلاً و بدون نظارت دقیق شخص دیگری کارهای خود را انجام دهند.
* روابط اجتماعی آنها اغلب فقط با کسی است که می توانند به او وابسته شوند و خیلی از این افراد مورد بدرفتاری جسمی یا روحی- روانی قرار می گیرند، فقط به این علت که با جرأت نیستند و در نتیجه نمی توانند ابراز وجود کرده و از حق و حقوق خود دفاع کنند.
* اگر غیبت فردی که به او وابسته اند طولانی شود، بیمار در معرض خطر اختلال افسردگی قرار می گیرد.
پشت پرده وابستگی
حقیقت این است که صفت وابستگی در بسیاری از اختلالات روان پزشکی دیده می شود. جالب است بدانیم یک بیماری روان پزشکی وجود دارد که طی آن بیمار مبتلا از تنها ماندن در فضاهای باز به شدت وحشت دارد و در صورت تنها ماندن در چنین شرایطی، حملات شدید اضطراب را تجربه می کند. به طور طبیعی این بیماران اغلب برای خارج شدن از منزل نیاز به همراهی فرد دومی دارند که در اکثر موارد این فرد دوم، همسر آنها است و در اینجا هم یک نوع وابستگی بیمارگونه ملاحظه می شود. بنابراین کمک گرفتن از پزشک متخصص برای افتراق انواع مختلف وابستگی که در بیماری های متنوع روان پزشکی رخ می دهد، امری لازم و گاه ضروری است.
... و اما درمان
خوشبختانه درمان اختلال شخصیتی وابسته با نتایج خوبی همراه است و اغلب نتیجه بخش می باشد. پایه اصلی درمان بر روش های غیردارویی بنا شده. یکی از آنها درمان های مبتنی بر بینش است که بیمار بتواند صورت های اولیه رفتار خود را بشناسد و با حمایت درمانگر به فردی مستقل تر، با جرأت تر و با اتکا به نفس بیشتر تبدیل شود. طبیعی است که ایجاد این تغییرات نیاز به زمان دارد. بنابراین صبر و حوصله و بردباری کمک زیادی به پیشرفت می کند. رفتاردرمانی، جرأت آموزی، خانواده درمانی و گروه درمانی نیز از جمله سایر روش های غیردارویی هستند که به کار می روند و در بسیاری از بیماران نتایج موفقیت آمیزی هم داشته اند.
اگرچه از روش های دارویی هم برای درمان این مشکل استفاده می شود اما روش های غیردارویی، آثاری دیرپا و ماندگار بر جا می گذارند و به این ترتیب بیماری که تحت این دسته از درمان ها قرار گیرد، تا سال های سال قادر به بهره مندی از یک زندگی طبیعی خواهد بود.

امواج منفی را از خود دور کنید

آیا میتوانید باور کنید که در هر یک شبانه روز بطور متوسط نود هزار بله نود هزار فکر از مغز ما می گذرد !!! و اکثر این افکار یکی هستند که بطور مداوم تکرار می شوند .
مشکل وقتی بوجود می آید که این افکار منفی و مخرب باشند زیرا تکرار آنها باعث میشود که بنظر ما واقعی بیایند و ما به صحت و وجود آنها ایمان بیاوریم .
مسئله امیدوار کننده این است که همانطور که مغز ما توانایی برنامه ریزی افکار منفی را دارد قدرت این را هم دارد که افکار مثبت را برنامه ریزی کند .
پس برای رهایی از افکار مزاحم و مخرب تصمیم بگیرید که در شروع هر روز تمرکز خود را روی افکار مثبت و خوشایند بگذارید .
اگر افکار ناراحت کننده در سرتان است آنها را متوقف کنید و با آگاهی کامل جای آن را با افکار خوب عوض کنید .
وقتی آگاهانه روی افکار خود کنترل داشته باشید برنامه ریزی افکارتان بصورت کاری ساده در می آید و براحتی میتوانید افکاری را که باعث نگرانی و ناراحتی شما میشوند با افکار خوب و سازنده عوض کنید .
فراموش نکنید که این شما هستید که باید افکارتان را کنترل کنید پس این قدرت را از دست ندهید و نگذارید که افکارتان شما را کنترل کنند .